جنات

.

 دیده ز جان عاشق نگاه محمد
قلب احبّاست جلوه گاه محمد
.
یوسف اگر صورتش به خواب ببیند
سینه کند چاک از نگاه محمد
.
مهر و مه افزوده گر به زینت گردون
زینت عرش است مهر و ماه محمد
.
عرش خودِ اوست مهر ومه حَسَنینش
پس نرسد آسمان به جاه محمد
.
گو نرود دردمند بر درِ اغیار
باز بوَد باب جان پناه محمد
.
یوم جدل پرچمش به دست یدالله
فوج ملک خادم سپاه محمد
.
قامتی آراست بر شکستن بُت ها
بیت خداوند خود گواه محمد
.
گردن بُتها شکست تا همه گفتند
نیست خدایی به جز اِله محمد

.

.

از بام و در کعبه به گردون رسد آواز
کامشب در رحمت به سماوات شده باز
.
بت های حرم در حرم افتاده به سجده
ارواح رسل راست هزاران پر پرواز
.
کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر
مکه شده زیبا دل افروز و سرافراز
.
جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت
امشب به سماوات کند خاک زمین ناز
.
از ریگ روان گشته روان چشمه ی توحید
یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز
.
دشت و در و بحر و برو، جن و بشر و حور
در مدح محمد همه گشتند هم آواز
.
هر ذره ی کوچک شده یک مهر جهان تاب
هر قطره ی ناچیز چو دریا کند اعجاز
.
جبرئیل سر شاخه ی طوبی چو قناری
در وصف محمد لب خود باز کند باز
.
جبرئیل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟
جایی که خداوند به قرآن کند آغاز
.
خوبان دو عالم همه حیران محمد
یک حرف ز مدحش شده ما کان محمد
--
این است که برتر بود از وهم کمالش
جز ذات الهی همه مبهوت جلالش
.
رضوان شده دلداده ی مقداد و ابوذر
فردوس بود سائل درگاه بلالش
.
والله قسم نیست عجب گر لب دشمن
چون دوست ز هم بشکفد از خلق و خصالش
.
هرگز به نمازی نخورد مهر قبولی
هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش
.
بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد
حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش
.
یوسف ببرد حسن خود از یادگر او را
یک منظره در خاطره افتد ز خیالش
.
این است همان مهر درخشنده که تا حشر
یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش
.
گل سبز شود از جگر شعله ی آتش
در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش
.
چون ذات خدای ازلی لیس کمثله
باید که بخوانیم فراتر زمثالش
.
ایجاد بود قبضه ای از خاک محمد
افلاک بود بسته به لولاک محمد
--
ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت
دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت
.
هم بام فلک پایگه قدر و جلالت
هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت
.
عیسی به شمیم نفست روح گرفته
دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت
.
دل های خدایی همه چون گوی به چوگان
ارواح مکرم همه درمانده ی جاهت
.
از عرش خداوند الی فرش، به هر آن
هستند همه عالم خلقت به پناهت
.
دائم صلوات از طرف خالق و خلقت
بر روی سفید تو و بر خال سیاهت

زیباتر و بالاتری از آنکه به بیتی
تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت
.
سوگند به چشمت که رسولان الهی
هستند به محشر همه مشتاق نگاهت
.
زیبد که کند ناز به گلخانه ی جنت
خاری که شود سبز در اطراف گیاهت
.
این نیست مقام تو که آدم به تو نازد
والله که خلّاق دو عالم به تو نازد
--
صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم
هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم
.
هرجا که نشستیم به بام تو نشستیم
هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم
.
عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما
هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم
.
ز آن روز که گشتیم ز مادر متولد
از ماذنه ها روز و شب اسم تو شنیدیم
.
مرگی که به پای تو بود زندگی ماست
ماییم که در موج عزا عید سعیدیم
.
تا بودن ما نام محمد به لب ماست
روزی که نبودیم به احمد گرویدیم
.
آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز
آغوش گشودیم وصالش طلبیدیم
.
ز آن باده که در سوره ی زیبای محمد
اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم
--
آن باده که از ساغر فیض ازلی بود
سرچشمه ی آن کوثر و ساقیش علی بود
.
روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود
نه ارض و سما بود نه لوح و نه قلم بود
.
تسبیح خدا در نفس پاک محمد
لب های علی هم سخن ذات قدم بود
.
روزی که گل آدم خاکی بسرشتند
آدم به تولای علی صاحب دم بود
.
از خاک قدم های علی کعبه بنا شد
او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود
.
روزی که کرم بود دُری در صدف غیب
والله علی قبله ی ارباب کرم بود
.
بر قلب علی علم خدا از دل احمد
چون سیل خروشنده روان در دل یم بود
.
در بین رسولان که به عالم علم استند
نام نبی و نام علی هر دو علم بود
.
در جوف نبی دید نبی حمد خداوند
با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود
.
بالله تجلای نبی مطلع الانوار
والله تولای علی فوق نعم بود
.
خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد
خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد
--
از خالق دادار بپرسید علی کیست
از احمد مختار بپرسید علی کیست
.
جز شخص علی شخص علی را نشناسد
از حیدر حرار بپرسید علی کیست
.
شمشیر به دشمن دهد و شیر به قاتل
از قاتل خونخوار بپرسید علی کیست
.
با دار بلا انس بگیرید و در آن حال
از میثم تمار بپرسید علی کیست
.
در غزوه ی بدر و احد و خیبر و احزاب
از تیغ شرربار بپرسید علی کیست
.
از نخله ی خرما و در و دشت و بیابان
از چاه و شب تار بپرسید علی کیست
.
از حجر و سعید ابن جبیر و ز ابوذر
از مالک و عمار بپرسید علی کیست
.
جز فاطمه کس محرم اسرار علی نیست
از محرم اسرار بپرسید علی کیست
.
بگرفت به کف جان و سر و جای نبی خفت
از آن همه ایثار بپرسید علی کیست
.
میثم چه در اوصاف علی گوید و خواند
جز حق نتواند نتواند نتواند
.

حاج غلام رضا سازگار

.

.

ماه فروماند از جمال محمد

سرو نروید باعتدال محمد

.

قدر ملک را کمال و منزلتی نیست

در نظر قدر با کمال محمد

.

وعدة دیدار هر کسی بقیامت

لیله الاسری شب وصال محمد

.

آدم و نوحو خلیل و عیسی و موسی

آمده مجموع در ظلال محمد

.

عرصة دنیا مجال همت او نیست

روز قیامت نگر مجال محمد

.

شمس و قمر بروز حشر نتابند

نور نتابد مگر جمال محمد

.

وانکه پیرایه بسته جنت و فردوس

بوکه قبولش کند بلال محمد

.

شاید اگر آفتاب و ماه نتابند

پیش دو ابروی چون هلال محمد

.

چشم مرا تا بخواب دیده جمالش

خواب نمیکرد از خیال محمد

.

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی

عشق محمد بس است و آل محمد

........

بلغ العلی بکماله
کشف الدجی بجماله


حسنت جمیع خصاله
صلوا علیه و آله

سعدی

.

.
.

ای تمام آفرینش خشتی از ایوان تو

 علم شرق و غرب عالم سطری از قرآن تو

 آسمانی ها زمینی ها همه مهمان تو

 گل کند جان مسیح از غنچه ی خندان تو

 خنده ی خورشید ها از گوهر دندان تو

 عقل ها مبهوت تو مجنون تو حیران تو

.

 آسمانی ها همه مرهون ارشاد توأند

 دستگیران جهان محتاج امداد توأند

 شهریاران بنده ی سلمان و مقداد توأند

 چار أمّ و هفت أب در خطّ اولاد توأند

 انبیا یکسر بشیر صبح میلاد توأند

 نورها بر قلبشان تابیده از فرقان تو

.

 انبیا یک کاروان تو کاروان سالارشان

 خوب رویان مشتری تو یوسف بازارشان

 خالق و خلقت درود حضرت تو کارشان

 کلّ انسان ها تویی تنها تویی غمخوارشان

 مسلمین در خواب غفلت خفته تو بیدارشان

 بی خبر از دشمنان عترت و قرآن تو

.

 و سراپا جانِ جانِ امّتی امّت چو تن

 تن شود بی تاب اگر یک لحظه جان بیند مَحن

 با اهانت بر تو، امت شد چو بحری موج زن

 در خروش آمد بسی پیر و جوان و مرد و زن

 رهروان تو سزد مانند چوپان قَرَن

 بکشند دندانشان، چون بشکند دندان تو

.

 ای که کرده ذات معبودت حبیب خود خطاب

 ای فروغت جلوه گر چون مهر از ابر حجاب

 گر جسارت کرد بر تو ابلهی حیف از جواب

 تو به وسعت فوق اقیانوس و او کم از سراب

 با صدای سگ نگردد کم فروغ آفتاب

 می درخشد تا قیامت نور بی پایان تو

.

 از فروغ رحمتت لبریز ظرف عالم است

 چون تو قامت بر فرازی قامت گردون خم است

 لیله ی میلاد تو عید کمال آدم است

 خاصه در سالی که آن سال رسول اعظم است

 پایه ی توحید تو همچون کتاب محکم است

 ثبت گشته بر جبین آسمان عنوان تو

.

 چارده قرن است دنیا محو عدل و داد توست

 آه مظلومان عالم بانگی از فریاد توست

 بردگی محکوم تو آزادگی آزاد توست

 تا خداییّ خدا مُلک خدا آباد توست

 هفته ها و روزها و لحظه ها میلاد توست

 بسکه جوشد گوهر علم از یم عرفان تو

.

 تو بجای سیم و زر احسان و عدل اندوختی

 تو نگاه مرحمت حتی به دشمن دوختی

 تو برای خلق همچون شمع سوزان سوختی

 تو ز حکمت در دل انسان چراغ افروختی

 تو به جای اِضرب، اِقرأ بر بشر آموختی

 می درخشد عَلَّمَ القرآن به الرّحمن تو

.

 آمدی ای تا ابد در سینه ها نور، آمدی

 آمدی ای موسی برگشته از طور، آمدی

 آمدی ای رایتت پیوسته منصور، آمدی

 آمدی ای ملک هستی از تو معمور، آمدی

 آمدی ای چشم بد از عارضت دور، آمدی

 خنده کن ای صبح مشتاقان لب خندان تو

.

 کیست تا مثل تو سلمان و ابوذر پرورد

 کیست تا مرد دو عالم همچو حیدر پرورد

 کیست تا در بوستان وحی، کوثر پرورد

 کیست تا چون لؤلؤ و مرجان دو گوهر پرورد

 یا چو زینب دختری در حدّ مادر پرورد

 ای امیرالمؤمنین پرورده ی دامان تو

.

 حکمت از اسلام ناب توست جاری بیشتر

 دانش از حکم و کتاب توست ساری بیشتر

 سرفرازان را به کویت خاکساری بیشتر

 از تو می خواهند جن و انس یاری بیشتر

 آنچه کل انبیا دارند داری بیشتر

 ای نبییّن میهمان سفره ی احسان تو

.

 عترت و قرآن تو دو مشعل تابان ماست

 دو سپهر معرفت دو کفّه ی میزان ماست

 کلّ دین ما همانا عترت و قرآن ماست

 حفظ این دو با تو از روز ازل پیمان ماست

پیروی زین دو امانت عزت و ایمان ماست

 کیست «میثم» مدح خوان عترت و قرآن تو

.

غلامرضا سازگار

.

     
.



لب نگار که باشد رطب حرام بُوَد

زمان واجبمان مستحب حرام بُوَد

.

فقیه نیستم اما به تجربه دیده ام

بدون عشق مناجات شب حرام بُوَد

.

اگر که هست حبیبم طبیب دواری

به من معالجه ی در مطب حرام بُوَد

.

بر آنکه دشمن اولاد توست نیست عجب

که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بُوَد

.

تو مرد ظرف شناسی و مِهر اولادت

عجم که هست برای عرب حرام بُوَد

.

تو را در کمال نوشتند یا رسول الله

بزرگ آل نوشتند یا رسول الله

.

تو آفریده شدی و سر آمدت گفتند

هزار مرتبه احسن به ایزدت گفتند

.

تو را به سمت زمین با نسیم آوردند

تو آمدی و ملائک خوش آمدت گفتند

.

نشان دهنده ی معصومیِ قبیله ی توست

اگر که قبه ی خضرا به گنبدت گفتند

.

تمام آل عبا کُلنا محمد بود

تو عین نوری و در رفت و آمدت گفتند

.

اگر چه یک نفری ، جمع چهارده نفری

تو را محمد و آل محمدت گفتند

.

شب ولادتت ای یار میکنم خیرات

نثار مَقدم خیر تو چهارده صلوات

.

برای خُلق تو باید کنند تحسینت

نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت

.

از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی

نوشته اند از این سو تو را نخستینت

.

هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است

شدیم کوچه نشینت ، شدیم مسکینت

.

شدیم ریزه خور سفره های سیدی اَت

گدای سفره ی هر سال چهارده سینت

.

تو آمدی که علی را فقط ببینی و بس

نداده اند به جز دیده ی خدا بینت

.

یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی

اگر چه خاک نشینی همیشه بالایی

.

مرا اویس شدن در هوای تو کافیست

اگر چه باز ندیدیم دعای تو کافیست

.

همین که بوی تو را در مدینه حس کردم

لبم رسید به خاک سرای تو کافیست

.

چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش

همین که فاطمه داری برای تو کافیست

.

همین که اول هر صبح پیش زهرایی

برای روشنی لحظه های تو کافیست

.

تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت

اگر علیِ تو باشد به جای تو کافیست

.

قسم به اَشهد ان لا اله الا الله

تو آمدی که بگویی علی ولی الله

.

تو آمدی و ترحم شدند دخترها

چقدر صاحب دختر شدند مادرها

.

تو آمدی و رعیت شکوه عبد گرفت

بدین طریق چه آقا شدند نوکرها

.

خدای خوب به جای خدای چوب نشست

و با اذان تو بالا گرفت باورها

.

بگو مدینه ی عِلمی علی درِ آن است

بگو که واجب عینی ست حُرمت درها

.

بریز شیره ی پیغمبری به کام حسین

که از حسین بیاید علی اکبرها

.

زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد

حسین مِنی أنا مِن حسین اکبر شد

.

هزار حضرت مریم کنیز مادر توست

تو را بس است همین که بتول دختر توست

.

به دختران فلان و فلان نیازی نیست

اگر خدیجه ی والا مقام همسر توست

.

علی و فاطمه دو رحمت خداوندی

برای عالم دنیا و صبح محشر توست

.

به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد

خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست

.

به عرش رفتی و ماندی در آن تقرب محض

خدا برابر تو یا علی برابر توست

.

تو با علی جریان ساز شیعیه اید اما

شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست

.

همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست

که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست

.

علی اکبر لطیفیان
.
.
شب شوق و شب وجد و
شب شور و شب پیدایش نور
و شب تکرار تجلای رسولان الهی،
.
رسد از ارض و سما و ملک و حور،
گواهی که شب هجر سر آمد،
سحر آمد، سحر آمد، خبر آمد،
.
خبر آمد که شد از آب تهی رود سماوه،
شده چون دامن تفتیده ی صحرای قیامت
کف دریاچه ی ساوه،
.
خبری تازه به گوش و رسد از غیب سروش
و شده آتشکده ی فارس خموش
و عجبا اینکه فرو ریخته یکباره به هم
کنگره ی کاخ مدائن،
.
نفس پادشهان حبس شده در دل و
گشتند همه لال ز گفتار،
به امر احد خالق دادار،
.
دگر راه سماوات به شیطان شده مسدود،
بتان یکسره بر خاک فتادند و نگویند
مگر ذکر خداوند و رسول دو سرا را.
--
عرش و فرش و ملک و آدمی و کوه
و در و دشت و یم و قطره و مهر و مه و سیاره
و منظومه ی شمسی و کرات
و همه افلاک الی این کره ی خاک
ز برگ و بر و ریگ و حجر و شاخه و نخل
و ثمر و بام و در و مرد و زن و پیر و جوان،
ابیض و اسود، همه گویند
درود و صلوات از طرف ذات خداوند تبارک و تعالی
و همه عالم خلقت،
به خصال و به کمال و به جلال
و به جمال و قد و بالای محمد
.
که خداوند و ملایک همه گویند درودش،
همه خوانند ثنایش، همه مشتاق لقایش،
همه عالم به فدایش، همه مرهون عطایش،
که خدا خلق نموده است به یمن گل رویش
فلک و لوح و قلم را، ملک و جن و بشر را
و همه ارض و سما را.
--
چار ماه است که گردیده به تن آمنه را جامه ی ماتم،
به رخش هاله ای از غم،
غم عبدالله والا گهرش،
شوهر نیکو سیرش،
اشک روان از بصرش،
اشک نه خون جگرش،
خون نه که یاقوت تَرش،
بود یکی غنچه از آن لاله ی پرپر ثمرش،
داشت چو جانی به برش،
بلکه ز جان خوب ترش،
مونس شام و سحرش،
.
تا که شبی دید همان مادر دلباخته در خواب،
که در دست گرفته است گلی خرم و شاداب،
که برده است ز گل های دگر آب،
نظر کرد بر آن لاله ی فرخنده که برگشت،
یکی قرص قمر گشت،
به یک لحظه پسر گشت،
نکوتر ز پدر گشت،
.
چو بیدار شد از خواب،
خوش و خرم و شاداب،
دلش شد ز شعف آب،
به یاد آمدش این نکته که نه ماه تمام است،
مه حُسن ختام است،
رسیده مه میلاد گرامی پسرش،
بر رخ قرص قمرش خندد
و بی پرده کند سیر تماشای خدا را.
--
لحظه ها بود بر آن مادر فرخنده ی افراشته اقبال،
بسی بیشتر از سال،
شب و روز زدی طایر جانش ز شعف بال،
که کی جلوه کند از صدف آن گوهر اجلال،
که یک بار دگر نیمه شبی خواب ربودش،
همه شد نور وجودش،
ز عنایات خداوند ودودش،
عجبا دید که خورشید زپهلوش درخشید
و فروغ ابدیت به جهان یکسره بخشید،
.
به ناگه دُر پاکش ز صدف داد ندا،
کای صدف گوهر یکتای خدا،
مادر انوار هدی،
خیز که هنگام فراقت به سر آمد،
شب تنهایی و اندوه و غمت را سحر آمد،
شب میلاد گل گلشن هستی به نجات بشر آمد،
.
چه مبارک سحری بود
که ناگاه به هم درد فشردش
شبی آرام در آن حجره ی خاموش
نه یاری نه قراری،
تک و تنها ز دم احمدی خویش
پراکنده در امواج فضا عطر دعا را.
--
دگر از درد گل انداخته رخسار نکویش،
شده انوار خداوند فروزنده ز رویش،
.
نگهش سوی سما بود و همه محو خدا بود
که سقف حرمش لاله صفت باز شد
و لحظه ی اعجاز شد و با خبر از راز شد
و دید در آن درد و الم چارزن پاک،
تو گویی که رسیدند ز افلاک و همانند ندارند
به روی کره ی خاک،
.
یکی حضرت حوا و دگر مریم عذرا
و دگر هاجر و سارا،
همه مبهوت جلالش، همه بر دور جمالش،
همه دیدند مقامش، همه گفتند سلامش،
بگرفتند در آغوش چو جانش،
زهی از عزت و شأنش،
نگه هاجر و سارا به گلستان رخ حور نشانش،
که در آن لحظه کف دست به پهلوش کشید
از دو طرف مریم عذرا
.
که به یکباره به پا خواست
صدای خوش تکبیر ز کوه
و شجر و دشت و دَرِ مکه،
.
جهان غرق در انوارالهی شد و دیدند
که مرآت جمال احد قادر سرمد،
مدنی مکی ابوالقاسم و محمود و محمد
.
نبی اُمّی خاتم، به روی دامن مریم
ز فروغ رخ خود کرد منور همه جا را
--
بشنوید از دو لب آمنه آن مادر فرخنده ی احمد
که چو بگذاشت قدم بر کره ی خاک محمد،
ز رخش نور عیان گشت
و فروزنده از آن نور جهان گشت،
.
که با جلوه ی ماه رخ او دیدمی از دور
قصور یمن و شام
.
و به گوش آمدم از جانب معبود ندایی
که الا آمنه زادی پسری را
که بود از همه ی خلق سرآمد،
که بود آینه ی طلعت ذات احد قادر سرمد،
که بود کنیه ابوالقاسم
و نام احمد و محمود و محمد
.
که در آن حال همان چار زن پاک،
تن خوب تر از جان ورا شسته به ابریق بهشتی،
.
پس از آن مریم عذرا
به یکی حلّه ی زیبای بهشتیش بپوشاند
و لب خویش به لبخند گشودند
و سلامش بنمودند
و ستودند مقام و شرف و عزت آن پاک ترین عبد
خداوند نما را.
.
حاج غلام رضا سازگار

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

اسکرول بار