جنات

.

.

.

.

سلام ما به علی ونماز آخر او 
به حال راز ونیاز وبه دیده ی تر او 
.
سلام ما به علی وبه عدل وایمانش 
سلام ما به پیام وکلام ومنبر او 
.
سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد 
سلام ما به رخ غرقه خون اطهراو 
.
سلام ما به پریشانی حسین وحسن 
سلام ما به دل پر زآه دختر او 
.
سلام ما به نفس های نفس پیغمبر 
سلام ما به فروغ نگاه آخر او 
.
سلام ما به غمی کز مدینه دارد او 
سلام ما به ملاقات او وهمسر او 

.

.

.

.

امشب علی می بیند اشک دخترش را 
در کوفه می گوید اذان آخرش را 
.
مرغابیان خانه دامن را نگیرید 
خالی کنید ای عرشیان دور و برش را 
.
روی لبش انّا الیه راجعون است 
بر آسمان ها دوخته چشم ترش را 
.
با رفتن بابا خدا می داند و بس 
در خانه بی تابی قلب دخترش را 
.
ای ابن ملجم زودتر از جای برخیز 
او قصد دارد که ببیند همسرش را 
.
دلتنگ مانده تا ببیند بار دیگر 
رنگ کبود صورت نیلوفرش را 
.
حالا علی را سوی خانه می برندش 
جبریل می گیرد کمی زیر پرش را 

.

.

.

.

آسمان بودو علی بودو شب و غمهایش
گردی از غصه نشسته به روی سیمایش

.

آخرین سفره ی افطارعلی فرق نکرد
بازهم نان و نمک درعوض خرمایش

.

میهمان بودن بابا خوشی دختر بود
داشت دلشوره ی سختی زغم بابایش

.

چقدر چشم به بالای سرش میدوزد
پردرداست چرا زمزمه ی لبهایش

.

بی قراراست و از این حالت او معلوم است
زنده شد درنظرش خاطره ی زهرایش

.

رفت مولا طرف مسجدو باخودمیبرد
عالمی راطرف حادثه ی فردایش

.

سالها رنج وغم از صوت اذانش پیداست
اشهدُ انّ علی زخمی داغ زهراست

.

آسمان پای غم بال و پرش ریخت به هم
و زمین بر اثر چشم ترش ریخت به هم

.

میکشدآه علی قلب زمان میسوزد
چه تبی داشت؟فلک براثرش ریخت به هم

.

نوبت سجده ی آخرشدو واویلا شد
تیغ بالای سرش؛دوروبرش ریخت به هم

.

ضربه ای سخت به فرق سراو کوبیدند
استخوان بازشدو فرق سرش ریخت به هم

.

دل محراب پراز خون و زمین خون و محاسن خونی
بین خون دید پدر را پسرش ریخت به هم

.

طرف خانه علی را به چه حالی بردند
زینب از دیدن وضع پدرش ریخت به هم

.

بین چشمان پدر اشک خدارامیدید
سالها مانده ولی کرب و بلا را میدید

.

سروکارش به غم سوختنی می افتد
پای زخم بدن بی کفنی می افتد

.

دیدن زخم برادر جگرش راسوزاند
یاد زخم بدن پاره تنی می افتد

.

دست و پا میزندو دشمن بی احساسش
بادم تیغ به جان بدنی می افتد

.

سروکارنوک یک نیزه ی لب تشنه ی خون
به کویر پرخون دهنی می افتد

.

سراورا به سر نیزه زدند و دیدند
چشم او خیره به چشمان زنی می افتد

.

وقت غارت شدنش آه به دست قاتل
خواهری دید عقیق یمنی می افتد

.

از تنش پیرهنش را که به غارت بردند
دختران حرمش را به اسارت بردند

مسعود اصلانی

.

.

تا چند کشم هر سو این قد کمانی را
ای مرگ بگیر از من یکباره جوانی را
.
جان می رود از دستم خون خوردم و لب بستم
باید ببرم در گور غم های نهانی را
.
در آرزوی مرگم افتاده برو برگم
دارم ز جهان تنها این باغ خزانی را
.
یاد از پسرم آمد خون از بصرم آمد
دیدم بملاقاتم تا قاتل جانی را
.
مظلوم تر از من کیست گر هست بگویم کیست؟
آنکس که نهد در گور این قد کمانی را
.
در مسجد و در کوچه دیدیم من و حیدر
او غاصب اول را من سیلی ثانی را
.
بس راز بهم گفتیم تا هر دو پذیرفتیم
او خونجگر خوردن من اشک فشانی را
.
(میثم) چه نوا خواندی زین زمزمه سوزاندی
هم اسفل و اعلا را هم عالی و دانی را

.

.

سی سال هرشب روضه ی زهرا گرفتم
شبهای عمرم را همه احیا گرفتم

.
دربین نخلستان کوفه جا گرفتم
شکرخدا که اذن رفتن را گرفتم

.

زهرای من درآسمان ها هم خبر شد
دیگر زمان دیدنش نزدیکتر شد

.

سی سال دست بسته دیدم گریه کردم
ازاین و آن طعنه شنیدم گریه گردم

.
از خانه تا مسجد رسیدم گریه کردم
خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم

.

تو رفتی و شرمندگی مانده برایم
مسمار خیلی روضه ها خوانده برایم

.

بهتر که رفتی و عذابم را ندیدی
دیگر سلام بی جوابم را ندیدی

.
بی خوابیِ دروقت خوابم را ندیدی
از خون فرق سر خضابم را ندادی

.

بعد از تو این مردم غرورم را شکستند
دربین مسجد پشت برمن می نشستند

.

حالا منم با روضه های رفتن تو
هستم همیشه درعزای رفتن تو

.
عمرم تماما سوخت پای رفتن تو
هرروز جان دادم برای رفتن تو

.

یک عمر هرشب روضه خوانت میشدم من
سینه زن قد کمانت میشدم من

.

سینه زن قدی که با مسمار خم شد
افتاد ما بین در و دیوار خم شد

.
از خانه تا مسجد برای یار خم شد
پشت سرم در راه چندین بار خم شد

.

دیدار ما روز دهم پایین گودال
دور تنی که رفته با سرنیزه از حال

.

یک عده آوردند بر نیزه سری را
یک عده میریزند برهم پیکری را

.
یک عده میبندند دست خواهری را
یک عده میدزدند از سر معجری را

.

زنها به پریشان دم وا غربتایند
نامحرمان عازم به سمت خیمه هایند

پوریا هاشمی

.

.

چه درهم کرده قاتل مصحف قرآن زینب را
به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را

.

همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا
چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را

.

تمام دختران بابایی اند و خوب می فهمند
چگونه این غم عظمی شکست ارکان زینب را

.

دل بی رحمِ شهر کوفه بنگر خوب، شاهد باش
که این داغ و بلا هم کم نکرد ایمان زینب را

.

اگر خواهی ببینی روح زهرایی زینب را
ببین پای ولی، قربانیِ طفلان زینب را

.

الهی بگذرد این غصه و یک لحظه هم دیگر
نبیند شهر کوفه دیده ی گریان زینب را

.

الهی این برادرها همیشه محضرش باشند
کسی خاکی نبیند لحظه ای دامان زینب را

.

الهی تا نبیند آسمان کربلا بر نی
سرِ از تن جدای دلبر عطشان زینب را

محمد جواد شیرازی

.

.

خدا خودش خوب میدونه صبری برام نمونده

دنیا دیگه کار منو به آخرش رسونده

.

همه شهر میدونن هنوز فاطمه

از هر چی بدون تو دست میکشم

.

تو سی سالی که بی تو واسم گذشت

با یاد تو دارم نفس میکشم

.

بهار علی رو خزون زد شرر

از اون روزی که خُدعه کرد اولی

.

هنوز یادمه اون روز شومی که

تورو آتیش در گرفت از علی

.

یادم هست که آتیش گرفت معجرت

تو افتاده بودی در هم رو سرت

.

غرورمو له کردن اون لحظه که

تورو میکشیدن جلو شوهرت

.

بده به زنت حرف بد بزنن

یه زن رو شبیه یه مرد بزنن

.

ببندن دو دستاتو با کینشون

جلوت همسرت رو لگد بزنن

.

... وای وای وای خستم از این زمونه ...


رفتی و رفت جون علی تو نیستی بیقرارم

هیبت من شکسته شد تو بودی ذوالفقارم

.

تو که رفتی زهرا دیگه بعد تو

شدم نُقل حرفای این کوچه ها

.

تو نیستی ببینی تو این شهر غم

شده حرف من حرف تو کوچه ها

.

کجایی ببینی غم و دردمو

نمیدونی چه حرفی پشتم زدن

.

یه حرفایی میسوزونه قلب

میگن که تورو پیش چشمم زدن

.

به زینب میگفتن اون همسایه ها

دیدن که چی شد بین اون کوچه ها

.

درسته حسن حرفی از تو نگفت

ولی فهمیدم که چیه ماجرا

.

هنوزم یه عده بدن با حسن

با خنده به زخمش نمک میزنن

.

با چشمای گریون تو خواب هی میگفت

جلو چشم من مادرم رو نزن

.

... وای وای وای خستم از این زمونه ...

.

فاطمه جان امشب دلم همش تو تاب و در تبه

دارم میام پیشت ولی غصم برای زینبه

.

میگفت از سرِ شب بهم که بابا

چقدر اسم مادر رو هی میبری

.

میگفت که دلم شورتو میزنه

میشه امشبو سمت مسجد نری

.

میمیرم و زنده میشم هر دفعه

تا که راه میره روبروی چشام

.

همه غصم اینه یه روز زینبو

اسیری میارن تو کوفه و شام

.

یه روزی همین کوفیا فاطمه

با خنده و مستی تو بازار همه

.

میان معجر زینبو میبرن

جلو چشمای ساقی علمه

.

... وای وای وای خستم از این زمونه ...

.

.

 

بعد از تو ای یاسم ، پرپر شد احساسم

دار و ندارم رفت چیزی نموند واسم

زهرا بیا دیر شد ، حیدر زمین گیر شد

قد جوون مردیش این پهلوون پیر شد

.

خوشبختی بال و پر زد تو رفتی یارت بی سپر موند

یکی دیگه به در زد شرمندگیش برای در موند

باز بیا تو خیالم خیالم خیالم

باز حیدرو حلال کن حلال کن حلال کن

حق داری میخ در رو نبخشی نبخشی

ولی درو حلال کن حلال کن حلال کن

.

... زهرای من کجایی ، ای وای از این جدایی ...

.

چادر سرت کردی ، رفتی که برگردی

وقتی که برگشتی دیدم پُر از دردی

گل بودی پژمردی ، رفتی زمین خوردی

حق منو خوردن طاقت نیاوردی

.

بازم با بیقراری دردونه هات دورم نشستن

بازم هوامو داری با چادرت سرم رو بستن

چادرتو سوزوندن سوزوندن سوزوندن

دیگه منو حلال کن حلال کن حلال کن

حسن هنوز توی فکر کوچه ست عزیزم

میگه منو حلال کن حلال کن حلال کن

.

... زهرای من کجایی ، ای وای از این جدایی ...

.

بعد از تو ای یاسم ، پرپر شد احساسم

زینبو میسپارم به دست عباسم

این کوفه ی شوم و حسین مظلومو

سنگ میزنن حتی به طفل معصومو

.

طبق سفارش تو نشد یه شب تشنه بخوابه

ولی جلو چِش تو یه روز میاد تشنه ی آبه

به اون رگ بریده بریده بریده

یه ذره آب نمیدن نمیدن نمیدن

حتی یه ذره آب به لب نیمه جونِ

طفل رباب نمیدن نمیدن نمیدن

.

... ای بی کفن حسینم ، بی پیرهن حسینم ...

.

.

شدم چه بی انگیزه بابا ، دورت بگردم

خون از سرت میریزه بابا ، دورت بگردم

فکرم همش پاییزه بابا ، دورت بگردم

.

توی دلم غوغائیه ، ترس من از تنهائیه

یه گوشه میسوزم آخه دختر دلش بابائیه

.

... وای وای بی کس و یاری ، وای وای زهرا نداری ...

.

داری میری دیدن مادر ، خدانگهدار

به دیدن اون گل پرپر ، خدانگهدار

پهلوون بی یار و یاور ، خدانگهدار

.

بی فاطمه تنها شدی ، همدم این غمها شدی

برات بمیرم باباجون شرمنده ی زهرا شدی

.

... وای وای با دست بسته ، زهرا پهلو شکسته ...

.

علی چرا خونه نشینه ، خدا میدونه

اصلی ترین دلیلش اینه ، خدا میدونه

چشمش مُغیره رو نبینه ، خدا میدونه

.

ای ذکر هر توسلم ، به پشت در سوختی گلم

پهلوتو دیدم وقت غسل به لب رسید تحملم

.

... وای وای صورت کبودم ، زهرا ای هست و بودم ...

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

اسکرول بار