جنات

.

.

بار بگشایید اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست

.

السّلام ای سرزمین کربلا
السّلام ای منزل و مأوای ما

.

السّلام ای وادی دلجوی عشق
وه چه خوش می آید اینجا بوی عشق

.
السّلام ای خیمه گاه خواهرم
قتلگاه جانگداز اکبرم

.

کربلا گهواره اصغر تویی
مقتل عباس نام آور تویی

.

آمدم با شه فر جان آمدم

آتشم اما چو طوفان آمدم

.

آمدم آغوش خود را باز کن
بستر مهمان خود را ساز کن

.


.

خواهرم اینجا زمین کربلاست 
سرزمین غصه و درد و بلاست 
.
این زمین بوی جدایی می دهد 
خاتمه بر آشنایی می دهد 
.
خواهرم اینجا اسیرت میکنند 
در همین ده روزه پیرت میکنند 
.
میشوی تو غرق ناله غرق آه 
میزنم من دست و پا در قتلگاه 
.
شعله ها بر باغ و گلشن میزنند 
در همین جا سنگ بر من میزنند 
.
دخترم را در غریبی میکشند 
گوشوار از گوشهایش میکشند 
.
خصم حیدر تیغ بر رویم کشد 
شمر بی شرم و حیا مویم کشد 
.
در همین جا کوفیان دف می زنند 
در عزایم هلهله، کف می زنند

.


.

محمل نگه دارید، یاران! یار، اینجاست 
بیت الحرام و کعبه ی دلدار اینجاست 
.
محمل نگه دارید و جان گیرید بر کف 
زیرا خدا را وعده ی دیدار اینجاست 
.
محمل نگهدارید زیرا تشنگان را 
آب از دم شمشیر آتشبار اینجاست 
.
محمل نگهدارید کز خون شهیدان 
دامان صحرا، سر به سر گلزار اینجاست 
.
میقات اینجا، کعبه اینجا، زمزم اینجا 
رکن و حرم،سعی و صفا، هر چار اینجاست 
.
اینجا نبود و ذات حق ما را صدا کرد 
اینجا نه موی سر، که باید سر فدا کرد 
.
ما را بود از حجّ کعبه برتر اینجا 
باید طواف آریم دور دلبر اینجا 
.
از تیر گردد سینه هامان، چشمه چشمه 
وز تیغ گردد اِرباً اِربا اکبر اینجا 
.
هم لاله ها گردند پامال خزان‌ها 
هم غنچه گردد روی دستم پرپر اینجا 
.
داغ عطش، مانَد به لب‌های سکینه 
خون می‌چکد از بازوی آبْآور اینجا 
.
از خنجر و شمشیر و تیر و نیزه و سنگ 
آید هزاران زخم، بر هر پیکر اینجا 
.
اینجا بوَد بر روی قلبم جای نیزه 
اینجا رود سرهای ما بالای نیزه 
.
اینجا کند، در موج خون زینب نظاره 
بر جسم مجروح و گلوی پاره پاره 
.
اینجا بسوزد خیمه های ما در آتش 
وز دامن دردانه ها خیزد شراره 
.
خلخال، بیرون‌آورند از پای طفلان 
غارت شود از گوش زن‌ها، گوشواره 
.
اینجا به شوق دوست، از بیداد دشمن 
آید به روی زخم ما، زخم دوباره 
.
اینجا به ماه عارض خورشید لیلا 
از آسمان چشم من ریزد ستاره 
.
اینجا تسلای دل هر نازدانه 
کعب نی است و سیلی است و تازیانه 
.
اینجا شود سرهای ما از تن بریده 
اینجا شود تنها به خاک و خون کشیده 
.
اینجا نوامیس خدا در مقتل خون 
جسم مرا شویند با اشک دو دیده 
.
اینجا، کنار کشته ی عباس باید 
خیزم ز جای خویش، با قدّ خمیده 
.
اینجا شود نیلی، رخ طفل یتیمم 
کو را بوَد میراث زهرای شهیده 
.
اینجا برای یاری اسلام، زینب 
دستور می‌گیرد ز رگ‌های بریده 
.
اینجا شود دریا ز اشک چشم عالم 
اینجا شود پر، از طنین نظم «میثم»

.


.

پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟

این سرزمین غمزده در چشمم آشناست

.

این خاک بوی تشنگی و گریه می دهد

گفتند:«غاضریه» و گفتند:«نینوا»ست

.

دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح

آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست

.

توفان وزید از وسط دشت، ناگهان

افتاد پرده، دید سرش روی نیزه هاست

.

یحیای اهل بیت در آن روشنای خون

بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست

.

توفان وزید، قافله را برد با خودش

شمشیر بود و حنجره و دید در «منا»ست

.

باران تیر بود که می آمد از کمان

بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست

.

افتاد پرده، دید به تاراج آمده ست

مردی که فکر غارت انگشتر و عباست

.

برگشت اسب از لب گودال قتلگاه

افتاد پرده، دید که در آسمان عزاست

.


.

الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم 
نه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم 
.
پی ابقاء قَد قامَت به ظهر روز عاشورا 
برای گفتن اللّه اکبر، اکبر آوردم 
.
برای کشتن دونان به دشت کربلا یا رب 
چو عباس همایون فر، امیر لشگر آوردم 
.
پی آزادی نسل جوان از بند استعمار 
برادر زاده ای چون قاسم فرخ فر آوردم 
.
علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست 
ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم 
.
اگر با کشتن من دین تو جاوید می گردد 
برای خنجر شمر ستمگر حنجر آوردم 
.
برای آن که قرآنت نگردد پایمال خصم 
برای سُمّ مرکب ها، خدایا پیکر آوردم 
.
علی انگشتر خود را به سائل داد اما من 
برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم 
.
به پاس حرمت بوسیدن لب های پیغمبر 
لبانی تشنه یا رب بهر چوب خیزر آوردم 
.
حسن را گر که از لخت جگر آکنده شد طشتی 
من اینک سر برای زینت طشت زر آوردم 
.
برای آن که همدردی کنم با مادرم زهرا 
برای خوردن سیلی، سه ساله دختر آوردم 
.
من ژولیده می گویم، حسین بن علی گفتا: 
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم

.


.

فرود آیید یاران! وعده گاه داور است اینجا 
بهارستان سرخ لاله های پرپر است اینجا 
.
چه غم؟ گر از منا و وادی مشعر سفر کردی 
خدا داند که بهتر از منا و مشعر است اینجا 
.
زیارتگاه کل انبیاء تا دامن محشر 
مزار قتلگاه عاشقان بی سر است اینجا 
.
فرود آیید ای یاران در این صحرا که می بینم 
ز بانگ العطش غوغای روز محشر است اینجا 
.
فرات از چار جانب موج زن، اما خدا داند 
جواب العطش شمشیر و تیر و خنجر است اینجا 
.
رباب! از اشک و خون دل، دو چشم خویش دریا کن 
که آب تیر زهر آلوده، شیر اصغر است اینجا 
.
به گل باران چه حاجت دشت و صحرا را؟ که می بینم 
زمینش لاله گون از خون سرخ اکبر است اینجا 
.
مبادا نام آب آرید! ای طفلان معصومم 
که سقّای حرم خود از شما تشنه تر است اینجا 
.
عَلَم افتاده، من تنها و اطرافم پر از دشمن 
سر و دست علم دارم، جدا از پیکر است اینجا 
.
برادر با تن عریان به موج خون و می بینم 
که کعب نیزه، عرض تسلیت بر خواهر است اینجا 
.
سزد که دعوت کنم در کربلا پیوسته میثم را 
که او را شور و حال و اشک و سوز دیگر است اینجا

.


.

الا یاران من، میعاد گاه داور است این جا 
بدن ها غرق خون، سرها جدا از پیکر است این جا 
.
ملک قرآن بخوان در خاک روح انگیز این وادی 
که هفتادو دو گل از باغ عترت پرپر است این جا 
.
نیازی نیست گل ریزد کسی در مقدم مهمان 
که صحرا لاله گون از خون فرق اکبر است این جا 
.
مگر نه در نماز عشق می باید وضو از خون 
وضوی من زخون حلق پاک اصغر است این جا 
.
شود جان عموئی همچو من قربانی قاسم 
که مرگ سرخ بر وی از عسل شیرین تر است این جا 
.
شود حل مشکل بی آبی اطفال معصومم 
که سقا با دو چشم خونفشان آب آور است این جا 
.
نه تنها از تن مردان جنگی سر جدا گردد 
به نوک نیزه طفل شیرخوارم را سر است این جا 
.
مبادا کس در این صحرای خونین نام آب آرد 
جواب العطش شمشیر و تیر و خنجر است این جا 
.
الهی دخت زهرا پای در گودال نگذارد 
که کعب نی جواب یا اخای خواهر است این جا 
.
عجب نبود گر ابناء بشر گریند خون بر من 
که از خون گلویم رنگ، موی مادر است این جا 
.
به عمر خود مزن غیر از در این خانه را (میثم) 
زیارتگاه دل تا صبح روز محشر است این جا

.


.

شه فرود آمد به دشت کربلا

گفتگو داشت با زمین  پُربلا

.

ای زمین! ای تربت عنبرسرشت!

ای به تربت، برتر از خاک بهشت!

.

ای زمین از عرش اعلا برتری

چون مقام زاده پیغمبری

.

بعد از این، خاک تو باشد مدفنم

تا قیامت در تو باشد مسکنم

.

خرّمی کن، ای زمین! شاهت رسید

فخر کن بر آسمان، ماهت رسید

.

سوی تو از مکّه، تازان آمدم

خود نه تنها با جوانان آمدم

.

آمدم تا در تو جان، فانی کنم

در تو هفتاد و دو قربانی کنم

.

این من و این اکبر و این اصغرم

قاسم و عبّاس و عون و جعفرم

.

حالیا برگو مرا مدفن کجاست

مدفن قربانیان من کجاست

.

راست برگو، ای زمین! اندر کجا

دست عبّاسم شود از تن، جدا

.

در کجا بر جسم من، آذر زنند

تیر بر حلق علی‌ اصغر زنند

.

گو به من قبر علی اکبر کجاست؟

حجله گاه قاسم مضطر کجاست؟

.

بر گلوی من کجا خنجر کشند؟

از سر زینب کجا محجر کشند؟

.

در کجا جسم مرا عریان کنند؟

پای مالم از سم اسبان کنند؟

.

در کجا شمر از قفا برد سرم؟

ساربان آید کجا اندر برم ؟

.


.

دلشوره هایم دست این دل نیست ارباب
این حس در دل خفته باطل نیست ارباب
.
حس غریبی در دل من پا گرفته
طوفان زده آرامش دریا گرفته
.
در خواب دیدم آتش افتاده به جانم
بر نیزه هاشان می برند روح و روانم
.
من خواب دیدم که همه گرگان صحرا
افتاده اند بر جان تو‌ ای جان زهرا
.
می‌بینم اینجا شمر و خولی و سنان را
شمشیر و خود و نیزه و تیر و کمان را
.
من خواب دیدم همسرت قلبش کباب است
بر روی لب هایش صدای آب آب است
.
ترسم برای تشنگی کودکان است
از حنجر طفل تو از تیر و کمان است
.
می‌شد که برگردی مدینه کاش‌ ای کاش
حالا که خیمه میزنی نزدیک شطّ باش

.


.

با احتیاط لاله‌ی ما را پیاده کن
عباس جان، سه ساله‌ی ما را پیاده کن

.

با احتیاط بار حرم را زمین گذار
زانو بزن وقار حرم را زمین گذار

.

با احتیاط تا که نیفتد ستاره‌ای‌
می‌ترسم آنکه گیر کند گوشواره‌ای

.

چشم مخدرات به سمت نگاه تو
دوشیزه گان محترمه در پناه تو

.

باحوریان رفته به زیر نقاب‌ها
یک لحظه روبرو نشدند آفتاب‌ها

.

این حوریان عزیز خدایند و بس، همین
این دختران کنیز خدایند و بس، همین

.

این دختر علی ست که بالش شکستنی است
ناموس اعظم است و وقارش شکستنی است

.

از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش
عباس جان مراقب این با حجاب باش

.

این دختران من که بیابان ندیده اند
در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند

.

یک لحظه هم ز خیمه‌ی طفلان جدا نشو
جان رباب از دم گهواره پا نشو

.

توهستی و اهالی این خیمه راحتند
در زیر سایه ات همه در استراحتند

.

توهستی و به روز حرم شب نمی‌رسد
چشم کسی به قامت زینب نمی‌رسد

.

یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند
احساس می‌کنم همه دلواپس هم اند

.

احساس می‌کنم که جوابم نمی‌دهند
با آب آب گفتنم آبم نمی‌دهند

.

راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست
از سنگ‌ها شکستن دندانم آرزوست

.

من راضیم به پای خدا دست و پا زنم
با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم

.

اگر به روی نی سر ِمن نیز رو شود
تا که مقام خواهر من نیز رو شود

.

جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا
این جام را الست گرفتیم ما دو تا
‌.
می‌خواستیم عبد شدن را نشان دهیم
پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم

.

…با احتیاط لاله‌ی ما را سوار کن
زینب بیا سه ساله‌ی ما را سوار کن

.

با احتیاط خسته شدند این ستاره‌ها
این گوش پاره‌ها سر گوشواره‌ها

.


.

دلشوره‌ای افتاده در جانم برادر
غمگینم و سر در گریبانم برادر

.

حس بدی دارم، عجب دشت عجیبی است
مبهوت سِحر این بیابانم برادر

.

یک دشت مرد اجنبی دور و برماست
اینجا مزن خیمه، هراسانم برادر

.

در کاروانت دختران بی شماری است‌
می‌ترسم از آینده؛ حیرانم برادر

.

جایی برای بازی طفلان تو نیست
دلواپس ِخار مغیلانم برادر

.

صحرای محشر پیش این صحرا بهشت است
خشکیده لب‌های غزل خوانم برادر

.

دست دخیل خار‌های ِدشت رفته
سمت ضریح پاک ِ دامانم برادر

.

بادی جسارت کرد و خلخالم تکان خورد
تشویش دارم؛ دل پریشانم برادر

.

آن نامه‌های بار اُشتر را نشان ده
با حُر بگو در کوفه مهمانم برادر

.

با زینبت دنیا سرِ سازش ندارد
مظلومه‌ی معروفِ دورانم برادر

.

از کودکی با درد چشمم خو گرفتم
در گریه کردن، پیر کنعانم برادر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

اسکرول بار