جنات

.

بِـسْـمِ اللَّهِ الرَّحْـمـنِ الــرَّحیـــم‏

.

.

🍃🌼🍃

.

طلبه ای می گفت تازه طلبه شده بودیم رفتیم روستا دیدیم قرائت قرآن است و ما وارد شدیم.

استاد جلسه هم بود ما هم خواستیم ریشى جنبانده و اظهارنظر و عرض اندامى کنیم، گفتیم قرآن خواندن که مستحب است و نماز واجب به جاى قرآن حمد و سوره را براى نماز تصحیح کنید.

پیرمرد استاد گفت:
آقا خوب شما بخوانید تادیگران همراه شما بخوانند، مى گویدتا این را گفت و من فکر کردم بسم الله و حمد یادم رفت که بخوانم گفت:
بگو «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» دنباله‏اش یادم نیامد و حالى خداوند در این جلسه از ما گرفت که مى‏ خواستیم خود نمایى کنیم.

.

🍃🌼🍃

.

شیخ جعفر کاشف الغطا از علمای بزرگ است .

شب که فرا مى رسید، هنگام خوابیدن به محاسبه نفس خویش مى پرداخت و گاهى خطاب به خویشتن مى گفت:

در کوچکى ترا”جعیفر”(جعفر کوچولو) مى گفتند، سپس “جعفر” شدى، و پس از آن “شیخ جعفر”، و سپس “شیخ الاسلام “، پس تا کى خدا را معصیت مى کنى و این نعمت را سپاس نمى گویى؟
[ نمی گذاشت ذره ای تکبر و خودبرتر بینی پیدا کند]

.

[اعیان الشیعه،جلد ۴،صفحه ۱۰۱]

.

🍃🌼🍃

.

در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر صلى الله علیه و آله به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود.

صبح آن شب ، شیطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض کرد:
یا رسول الله ! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم طرف چپ ((بیت المعمور)) منبرى بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا شناختى آن منبر را و متوجه شدید که از کیست ؟

آن حضرت فرمودند: خیر؛ آن منبر از کیست ؟

شیطان عرض کرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ! بالاى آن مى نشستم و ملائکه پاى منبر من حاضر مى شدند، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم .

ملائکه از عبادت و بندگى من تعجب مى کردند! هر وقت که تسبیح از دستم مى افتاد، چندین هزار ملک بر مى خاستند، تسبیح را مى بوسیدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزى را خلق نفرموده ؛ ولى یک بار دیدم امر به عکس شد و رانده درگاه او شدم .
و الان کسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت نیست .

اى محمد صلى الله علیه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوى و تکبر نمایى ، چون هیچ کس از کارهاى الهى آگاه نیست .

در ملاقات خود با حضرت یحیى عرض کرد: من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده بر نداشتم ؛ ولى عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گردیدم.

.

[داستانهایی از ابلیس صفحه ۴۰ به نقل از خزینه الجواهر ۶۴۶]

.

🍃🌼🍃

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

اسکرول بار