جنات

.
.

.

.

مهدى بیا که رفتنیَم، راهِ چاره نیست

 جُز تو، به آسمان ولایت ستاره نیست

.

آبى به کامِ خُشکِ منِ تشنه لب رسان

 در کارِ خِیر، حاجتِ هیچ اِستخاره نیست

.

 بِنشین کنارِ بسترم اى میوه ى دِلَم

 فُرصت به قَدرِ دیدنِ رویت دوباره نیست

.

 آه از دَمى که حضرتِ حیدر به خانه دید

 در گوشِ مادرم اثر از گوشواره نیست

.

 مهدى  بِدان که بِینِ مُصیباتِ کربلا

 جانسوزتر زِ حَلقِ پاره ى آن شیرخواره نیست

.

 جَدّ غَریبِ من، بَدَنَش پاره پاره شُد

 امّا بِه گِردِ من خَبَرى از سَواره نیست

.

 سعید خرازی

.


.

بازهم یک حسن وزهر وشرر بر پیکر
باز از نسل علی گشته یکی،پاره جگر
.
باز هم غربت وتنهایی اولاد نبی
زآسمان علوی باز غروب اختر
.
سامرا غم زده از قتل امامی مظلوم
باز راس پدری بر سر زانوی پسر
.
عسکری گشته جوانمرگ وبگرید عالم
در غم یازدهم گنج ولا را گوهر
.
مهدی اش آمده از پرده غیبت به برش
تا که گیرد همه اسرار امامت زپدر
.
اشکهایش بچکد بر رخ بابای جوان
آن یتیمی که بود عرش وزمین را زیور
.
تاکه روح از تن مولا حسن آمد به برون
صاحب عصر وزمان گشت عزادار پدر
.
سامرا گشت سیه پوش غم مولایش
بر دل جمله محبان غم او شد آذر
.
مهدیش بهر پدر خواند نماز میت
کرد اثبات که باشد به خلایق رهبر
.
رفت آغاز کند غیبت کبرای خودش
ای خوشا روزظهوری که نماید منظر

.

 اسماعیل تقوایی

.

.
هرکس که باولای تودل آشنا نکرد
لب تشنه ماند و روی به آب بقا نکرد
.
چشمی که دید روضه نورانی تو را
دیدار باغ خُلد طلب از خدا نکرد
.
هرگز نمی رسد به مشامش نسیم عشق
آن کس هوای قبر تو در سامرا نکرد
.
ای عسکری لقب که غم توعظیم بود
دل راغمی چو داغ تو ماتمسرا نکرد
.
گل ها به عمرکوته توگریه می کنند
یک غنچه لب به خنده زداغ تووانکرد
.
قربان آن دلی که به شبهای سوزو ساز
حتی به حبس دامن شب را رها نکرد
.
دشمن زکشتن تو کجا می کند حیا
جائی که او زکشتن زهرا حیا نکرد
.
هرگوشه ازدل تو پُراز درد و غصه بود
جز زهر کینه درد دلت را دوا نکرد
.
دشمن پس از تو بُرد به کاشانه ات هجوم
تنها به زهر دادن تو اکتفا نکرد
.
ای گل زبی وفایی گلچین روزگار
دنیای دون نصیب توغیر ازجفا نکرد
.

.
یک بار دیگر شد جفا بر آلِ طاها
شد بار دیگر خون دل فرزند زهرا
.
یک بار دیگر جور کین بیداد می کرد
در ظلمت شب سامره فریاد می کرد
.
گویا دوباره شد جفا بر آلِ حیدر
زهرا به محشر می زند بر سینه و سر
.
بار دگر ظلم و جفا طغیان نموده
بی حرمتی بر آیه قران نموده
.
یک آیه از کوثر دوباره کنده می شد
از غم  دل صاحب زمان آکنده می شد
.
گشته نفس های امامی در شماره 
قلب امام عسکری شد پاره پاره
.
دیگر نفس بالا نمی آمد ، چه سخت است
أصلا دگر مولا نمی ماند ، چه سخت است
.
مهدی دگر تنها و بی بابا بماند
کو یک نفر درد دل أو را بداند
.
کشتند بابای غریبش ظالمانه
در قلب مولا می کشد آتش زبانه
.
باید که عرض تسلیت با سوز جان گفت
با مهدی زهرا أمان و الأمان گفت
.
باید که  خون از دیده ها بارد ز داغش
آتش گرفته عالمی از سوز آهش
.
یک کودک و گرد یتیمی أوج غمهاست
عالم بسوزد مهدی زهرا چه تنهاست
.
دیده فقط جان دادن بابا به خانه
دیگر کسی بر أو نزد  یک تازیانه
.
آمد به یادم روضه طفل سه ساله
داغ پدر دید و سری کنج خرابه 
.
(سلمان) بگو آل علی مظلوم بودند
یا کشته شمشیر و یا مسموم بودند 
.
قاسم قاسمی بیدهندی
.

.
میان خانه ام فریاد دارم
الا مهدی بیا یکدم کنارم
.
بیا بین حال بابای جوانت
ببین بابا، فراوان درد دارم
.
بیا آبی رسان براین لبانم
زسوز تشنگی رفته قرارم
.
سرم را گیر تو بر روی زانو
توانم رفته ودر احتضارم
.
شررافتاده از زهری به جانم
که از سوزش، خزانی شد بهارم
.
بیا بابا مرا غسل وکفن کن
دگر راهی قرب کردگارم
.
نمازم را بخوان تا خلق بینند
تو هستی جانشین ویادگارم
.
رسیده آخر عمرم بیا تا
زبعد دیدن تو جان سپارم
.
مراپیش پدر برخاک بسپار
کزو من طاقت دوری ندارم
.
الا ای حجت پایانی حق
بیا همواره دیدار مزارم
.
اسماعیل تقوایی
.

.

سوگِ آلِ مصطفاست، سینه ها ماتم سراست
مهدیِ صاحب زمان، هر کجا صاحب عزاست
می چکد خون از بَصر، آتشِ غم شعله ور
سامرا از ماتمش محشرِ کبری به پاست
.
خاکِ غم ریزید به سر،جامه ی ماتم کنید
گریه بر آلاله ی، حضرتِ خاتم کنید
از فراقش سینه ها، غرقِ در شور و نوا
زخمِ دل را با غمِ، اشکِ او مرهم کنید
.
تازه شد در سینه ها، درد و داغِ دیگری
تسلیت بر محضرِ، حجت اِبنِ العسکری
.
آتشِ زهرِ ستم، شد به جانش کارگر
می رسد بالینِ او آن امامِ منتَظَر
با دلی خون می شود ناظرِ مرگِ پدر
می نهد خورشید دین، سر به دامانِ پسر
.
گشته مهدی خون جگر، از غمِ داغِ پدر
بر لبش واویلتا، از فراقش نوحه گر
پَر کشیده از زمین، جانبِ عرشِ برین
رهنمای مسلمین، زاده ی خیرالبشر
.
تازه شد در سینه ها، درد و داغِ دیگری
تسلیت گو محضرِ، حجت ابنِ العسکری
.
بود انیسِ شیعیان، همدمِ افلاکیان
از غمش زانوی غم، سر گذارند عرشیان
روضه ی ماتم به پا، در زمین و آسمان
شالِ غم بر گردنِ مهدیِ صاحب زمان
.
گشته پرپر از خزان، گلعذارِ فاطمه
لحظه ی جان دادنش، بر لبش این زمزمه
مادرِ مظلومه ام، کشته از دیوار و در
من فدای زخمت ای، کوثرِ بی خاتمه
.
تازه شد در سینه ها، درد و داغِ دیگری
تسلیت بر محضرِ، حجت ابنِ العسکری
.
یادِ جدش می کند، در دمِ جان دادنش
آهِ غم می ریزد از، سوزِ مقتل خواندنش
عمه ی مظلومه و، درد و داغِ کربلا
عصرِ عاشورا غمِ، از حسین دل کندنش
.
دود غم از خیمه و، روضه ی قحطیِ آب
می گدازد سینه را، آهِ جانسوزِ رباب
دامنِ عمه شد از، اشکِ حسرت بحرِ خون
آه از این سوزِ عطش، قلبِ عالم شد کباب
.
تازه شد در سینه ها، درد و داغِ دیگری
تسلیت گو محضرِ، حجت ابنِ العسکری
.
شد جهان غرقِ عزا، محشرِ غم سامرا
تازه گشته روضه ی غربتِ شاهِ ولا
داد از این اوجِ غم و دردِ تنهاییِ او
وا مصیبت الامان زین همه جور و جفا!
.
هستی_محرابی

.


.

زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان

لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان

.

به لب خشک پدر آب گوارا برسان

که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان

.

قدح آب همینکه به لبم شد نزدیک

غم لب های حسین زد شررم مهدی جان

.

قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد

کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان

.

لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود

وقعه ی کرب وبلا در نظرم مهدی جان

.

زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب

خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان

.

میدرخشد رخ ماه تو بیاد آوردم

سر نورانی هجده قمرم مهدی جان

.

 سعید خرازی

.


.

سوخت از زهر ز پا تا به سرم

آب گردیده خدایا، جگرم

 .

پسرم مهدی موعود کجاست؟

تا ببیند که چه آمد بسرم

 .

دشمنانم همه شادند ولی

گرد غم ریخت به روی پسرم

 .

پسرم گرید و گوید همه دم

پدرم ای پدرم ای پدرم

 .

یاد تنهایی مهدی هر دم

می‌رود خون ز دو چشمان ترم

 .

طوطی با جنانم امّا

ریخت یا رب بجهان بال و پرم

 .

از پس ماه صفر زهر جفا

کرد با ختم رسل همسفرم

 .

پیکرم شمع صفت آب شده

قاصد مرگ نشسته ببرم

 .

آب آرید برایم یاران

که بدل سخت فتاده شررم

 .

ای خدا، یاد لب خشک حسین

سوزد از زهر جفا بیشترم

 .

آن حسینی که سرش هست هنوز

به سر نیزه، عیان در نظرم

 .

آن حسینی که به قاتل می‌گفت

آب ده آب که سوزد جگرم

.


.

تسلیت ای حجّت ثانی عشر یاین الحسن

زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن

.

قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد

سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن

.

کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز

ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن

.

زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست

زود کردی جامۀ ماتم به بر یابن الحسن

.

قرن ها چشم تو گریان است بر جدّت حسین

لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن

.

طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد

تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن

.

مخفی از چشم همه، چشم تو بر بابا گریست

سوختی چون شمع سوزان تا سحر یابن الحسن

.

قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش

از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن

.

یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا

تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن

.

ای سرشک چارده معصوم از چشمت روان

ای زده هجر تو بر دل ها شرر یابن الحسن

.

روز (میثم) تیره تر می باشد از شام فراق

تا شود خورشید رویت جلوه گر یابن الحسن

.

 استاد حاج غلامرضا سازگار

.

.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

اسکرول بار