.
.
بیا بابا بی تو بی قرارم
برا دیدنت آروم ندارم
بیا بابا تا سرم روی دامنت بزارم
بابا بیا که از اینجا سیرم
بیا غمای تو کرده پیرم
بیا اگه نرسی می میرم
بابا بابا
.
چه کنم من تنها بابا
بیا پیشم بابا بابا
ببرم از اینجا بابا
تو کجایی بابا بابا
کی می یایی بابا بابا۲
.
بابا دل معجرم شکسته
تو که نبودی سرم شکسته
بابا فقط عمه جون می دونه پیکرم شکسته
.
بابا نام توروهرجا بردم
از این یهودیا سیلی خوردم
بابا بدون تو کاش می مردم
بابا بابا
.
دو تا چشم دریا دارم
گله از نا مردا دارم
قامتی چون زهرا دارم
.
تو کجایی بابا بابا
کی میایی بابا بابا۲
.
چادرمو شامیا کشیدن
میون نامحرما کشیدن
تو که نبودی منو رو خاک کوچه ها کشیدن
.
با ناله وا می کنم چشمامو
آخه می سوزونه اشک پلکامو
حالا دیگه نمیخوام اشکامو
بابا بابا
.
باغ لاله س روی دوشم
پیرن کهنه می پوشم
شده پاره پاره گوشم
تو کجایی بابا بابا
کی میایی بابا بابا۲
.
.
بیا بابا دلم غم دارد امشب
تورا بابا فقط کم دارد امشب
بیا بابا ببین دخت سه ساله
دل خون اشک نم نم دارد امشب
بیا بابا بیابابای خوبم۲
___________._________
بیا بابا ببین رنگم پریده
یتیمی همچو من دنیا ندیده
بیا بابا ببین قد کمانم
بببن دختت به ویران آرمیده
بیا بابا بیابابای خوبم ۲
____________.___________
بیا تا سر بزانویت گذارم
برای بوسه هایت بیقرارم
بیا تا درد دلها با تو گویم
خزانم را بده پایان بهارم
بیا بابا بیا بابای خوبم۲
________.________
سربابا به دیدارش بیامد
رقیه بر پدر گفتا خوشامد
زبعد دیدنش جانش فدا شد
زپیکر روح آن دختر برآمد
ببا بابا بیا بابای خوبم ۲
.
.
آواره ام آواره ام بابا
دنیا خرابه رو سرم بابا
سیلی زدن جوری که چند روزه
دائم میسوزه صورتم بابا
.
گوشواره های من رو تا دیدن
با خنده دور من میچرخیدن
گفتم بابا حالا میاد اما
به گریه های من میخندیدن
.
پیراهنم سوخته نمیبینی
بابا چرا پیشم نمیشینی
رو خاکا باعمه نشستم من
قدم خمیده بابا میبینی
.
از رو طبق پایین بیا بابا
سخته من این پایین تو اون بالا
رو دامنم میذارم این سر رو
خاکی نشه ریش شما بابا
.
تغییر کرده صورتت بابا
دیدم یکی با سنگ زدت بابا
دیدم شفا الذابلاتت رو
رو نى بده جای سرت بابا
.
بابا منو برده صدا کردن
دندون من رو جابجا کردن
گفتن یتیمی و میخندیدن
خیلی جسارت ها بما کردن
.
چونه زدن نرخ اسیرا رو
سنگ میزدن رو نیزه سقا رو
بر ما تصدق میکنن اینجا
خیلی اذیت میکنن ما رو
.
با ما بدن این شامیا بابا
کی میبری طفلا رو از اینجا
سنگت زدن شور میزنه قلبم
نیافتی از رو نیزه ها بابا
.
دیدن که چند روزه نخوردیم آب
روی زمین میریزن آبا رو
اما تو کل این مصیبتها
دیدم رو نیزه اشک بابارو
.
از نون و خرماهم بگم یانه
با بغض میندازن جلو پامون
هر لحظه قد عمه خمتر بود
آخه نبود تو کوچه ها جامون
.
یکی منو خیلی اذیت کرد
موتو کشید بر تو شماتت کرد
با چوب اشاره به لبت میکرد
سه ساله ی تو رو ناراحت کرد
.
عمه بجام خیلی کتک میخورد
نازم میکرد زخم منو میشمرد
دلم شکست تو خیل نامحرم
عمه یه شب بدجوری سیلی خورد
.
فرق منو زهرا اینه بابا
زهرا قباله داشت اما من یه گوشواره
تا سر میذارم روی خاکا میسوزه گوشم
میخوام بخوابم زخم گوش من نمیذاره
.
.
.
حرم سوخت
دلم سوخت
چادره روی سرم سوخت
.
چشام سوخت
پاهام سوخت
توی خیمه معجرم سوخت
.
آروم آروم آروم
باقد خمیده
دنبال تو میدوم نفس بریده
.
پدری رو نیزه
دختری تو صحرا
جز سکینه بابا جون بگو کی دیده
.
آروم آروم آروم
میگیره نفسهام
چی بگم نمونده سو بابا تو چشمام
.
هرچی بابا میگم
نمیدی جوابم
میبینی زخمی شده بابایی پاهام
.
بابا میشنوی صدامو ، سوز گریه هامو ، گوشوارمو بردن
بابا ،چادرو کشیدن ، گوشمو دریدن ، معجرمو بردن
.
۲
.
نمیدی
جوابم
اولین باره نمیگیری سراغم
.
یادت هست
میگفتی
که تویی چشم و چراغم
.
آروم آروم آروم
میباری رو نی ها
ینفر داره میاد با تازیونه
.
خوبه بسته چشمات
نمیبینی بابا
روی صورتم گذاشته یک نشونه
.
بابا ، کاش بشه برگردیم ، مدینه بهتربود ، حرمله ول کن نیست
بردن ، گهواره رو بابا ، زنده نمیمونه رباب نه، ممکن نیست
.
۳
.
تو رو نی
من اینجا
نمیدونم نیزه بهتره یا خارا
.
خوبه اون
بالایی
به موهات نگیره شعله های صحرا
.
آروم آروم آروم
پیر میشه سکینه
کاش میشد بیای برگردیم مدینه
.
آروم آروم آروم
میمیرم باباجون
رسم مهمون نوازیه کوفه اینه
.
غمای دل من
غمای ربابه
میبینی هنوز پی دو قطره آبه
.
همسفر میشم من
با شما بابا جون
بازار کوفه و شام کنج خرابه
.
باهم همسفریم اما ، یه فرقایی داره ، این دفعه باباجون
مارو باعزت آوردی ، الان میشیم کنج خرابه ها مهمون
.
.
.
نم نم داره بارون میاد
خرابه بوی نون میاد
عمه ببین داره برام
توی طبق مهمون میاد
.
خوش اومدی ای مهربون
خوش اومدی آروم جون
بمیره دخترت بابا
که خورده لبهات خیزرون
.
مگه گناه من چی بود
که صورتم شده کبود
داری خبر که بردنم
منو محله ی یهود
یا ابتاه۲ من الذی ایتمنی۳
____.___
به پیشونیت کی سنگ زده
کی تو رو بی درنگ زده
نیزه و کعب نی بابا
به صورت تو چنگ زده
.
بوی تنور میده سرت
پس کو؟کجاست؟بال و پرت
همه بِهِم میگن شدم
خیلی شبیه مادرت
.
مُردم تا که دیدم بابا
سرت رو تو طشت طلا
ای مصحف ورق ورق
رحل تو بوده نیزه ها
یا ابتاه۲ من الذی ایتمنی۳
____.___
به اشک من خندیدنو
گوشواره مو دزدیدنو
منو با عمه زینبم(س)
تو کوچه ها کشیدنو
.
دستام تو بند و سلسله
پاهام شده پر آبله
عمو کجاست ببینه که
همسفرم شد حرمله
.
ببین گرفته شد صدام
هُل دادنم میون شام
نبودی در بیاری تو
خار مغیلان از پاهام
یا ابتاه۲ من الذی ایتمنی۳
.
.
.
رفتی و بابایی ، من موندم و غمها
رفتی و بعد از تو ، پیر شدم بابا
.
چشمتو دور دیدن ، همش توی راها
زدن یتیمت رو ، پیر شدم بابا
.
خبر داری اون شب ، که تو بیابونا
گم شده بودم من ، پیر شدم بابا
.
زجر و فرستادن ، سراغِ من اونجا
بگم همین قدْر که ، پیر شدم بابا
.
مُرده بودم اون شب ، اگه نبود زهرا
چی بگم از اون شب ، پیر شدم بابا
.
بعد تو شمر بود که ، لالایی گفت اما
با سیلی و چکمه ، پیر شدم بابا
.
پیر شدم بابا....
.
برا کدوم دختر ، توی خرابه ها
سر میبرن آخه ، پیر شدم بابا
.
کی مثل من لکنت ، گرفته از غمها
سه سالمه اما ، پیر شدم بابا
.
عبا تو دیدم من ، رو دوش نامردا
انگشترت هم بود ، پیر شدم بابا
.
گوشواره ای رو که ، خریدی اون روزا
دختر زجر بُردش ، پیر شدم بابا
.
بازی نمیان بام ، این دخترا اینجا
میگن یتیمم من ، پیر شدم بابا
.
من و ببر دیگه ، زحمتم این روزا
خیلی برا عمه ، پیر شدم بابا
.
پیر شدم بابا....
.
عمه دلش خونه ، میگه خمیدم من
شبا تو خواب میگه ، دیر رسیدم من
.
میبینه کابوسی ، که هِی میگه بُردَن
سر داداشم رو ، دیر رسیدم من
.
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلو تر بود دیر رسیدم من
.
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تورو بردن دیر رسیدم من
.
یه گوشه گودال مادر و دیدم من
که رفته بود از حال دیر رسیدم من
.
صدا زدی من رو خودم شنیدم من
صدای رگهات بود دیر رسیدم من
.
دیر رسیدم من.....
.
.
شام سیاهِ من سحر ندارد
بابا زحال من خبر ندارد
عمه خبر بده به بابای من
رقیه ات عمری دگر ندارد
.
عمه خدا یار و نگهدار تو
.
عمه دگر درد سرت کم کنم
گریه ی وقت سحرت کم کنم
عمه رَوم تا که دگر ضربه ی
لگد به روی کمرت کم کنم
.
عمه خدا یار و نگهدار تو
.
عمه بگو زین نفس آخرم
عمه بگو پدر بیاید برم
به روی زانو بنشاند مرا
بوسه ی آخر بزند بر سرم
.
عمه خدا یار و نگهدار تو
.
عمه دلم تنگ برای پدر
مرغ دلم کرده هوای پدر
عمه بگو این دل کوچک من
تنگ برای بوسه های پدر
.
عمه خدا یار و نگهدار تو
.
عمه بگو رقیه ات خسته شد
بال و پرش زخمی و بشکسته شد
عمه بگو جانب من بر پدر
دیده ی من زهجر او بسته شد
.
.
کدوم دردامو بگم بازو یا دست و کمرم
می خوام بگم که بعد تو بابا چی اومد به سرم
.
رفتی و بین منو تو بابا یه نیزه فاصله است
از روی ناقه افتادم زمین خاک روی چادرم نشست
رسید و جوری منو زد که بابا دندونام شکست
.
تو ازدحام دست و پا گم شد همه عروسکام
الهی که خراب بشه بازار برده های شام
من الذی ایتمنی من الذی ایتمنی
.
بابا لبای خشک تو بذار رو خشکیه لبام
پا که میذارم رو زمین میسوزه تاولای پام
.
حالا که رو پام سرت بابا دیگه آروم بخواب
زنها و بچه هامونو بعد تو بستن به طناب
درد خودم یادم میرفت با دیدن اشک رباب
.
از حرمله بدم میاد از هر چی تیره و کمون
دخترای شامی منو بابا با دست میدن نشون
من الذی ایتمنی من الذی ایتمنی
.
منی که روی شونه عمو همیشه بوده جام
حالا مثل مادر تو مرگم و از خدا میخوام
.
کاشکی همش باشه یه خواب بابوسه بیدارم کنی
مهمون یه نوازش از دست علمدارم کنی
یه فکری هم به حال این دو چشم تارم کنی
.
خیلی بابا بدم میاد از اونی که عباتو برد
عمه نبود تا به الان صد دفعه دخترت می میرد
.
تو ازدحام دست و پا گم شد همه عروسکام
الهی که خراب بشه بازار برده های شام
من الذی ایتمنی من الذی ایتمنی
.
دختر شاه مدینه کنج ویرونه نشسته
رمقی به تن نداره شده از زندگی خسته
.
صورتش خونی وخاکی تنش ازجفا سیاهه
سر گذاشته روی دیوار گمونم که چشم براهه
.
نمی دونم طفل خسته چه مصیبتها کشیده
رنگ به صورتش نداره قد وقامتش خمیده
.
بانویی پیشش نشسته بی شکیب و بی قراره
داره آهسته و آروم از پاهاش خار در میاره
.
صداش از گریه گرفته چشاش تار و بی فروزه
با اشاره میگه عمه کف پام داره می سوزه
.
چرا پس بابا نیومد تو که گفتی توی راهه
گمونم دوستم نداره آره بخت من سیاهه
.
تا که اومد بابا پیشم منو می ذاره رو سینه
دست میذارم روی گوشم زخممو بابا نبینه
.
حرفامو می گم به بابا غم و غصه هام زیادن
بچه های شهر شامی منو بازی نمی دادن
.
بگو عمه بگو عمه چرا بابا رو زمینه
دستامو بزار تو دستاش چشمام تاره نمی بینه
.
حالا تو بگو بابا جون چرا لبهات غرق خونه
بمیرم رو صورت تو جای چوب خیزرونه
.
با خودت ببر از این جا دخترت طاقت نداره
می ترسم اگر بمونم بکشن منو دوباره
.
تو خرابه تک و تنها
دختری شبیه زهرا
توی چشماش پر خونو
روی پاهاش سر بابا
.
زیر لبهاش گله داره
گله از قافله داره
دست لرزون سر خونین
کف پاش آبله داره
.
بس که زلفاش پریشونه
لا به لاش میشکنه شونه
محرماش بگن روموهاش
گل سر یا لخته خونه
.
چی میگه من نمیدونم
شاید از لباش بخونم
آره انگار که میخونه
عمه اومد بابا جونم
.
بابا جونم بابا جونم
نمیدونم نمیدونم
که بیام با تو یا اینکه
پیش عمه جون بمونم
.
بابا جونم بابا جونم
بابا جون دردت بجونم
یه نظر به این سه ساله
مثل مادر قد کمونم
.
رفته از کف دیگه چاره
لباسم پاره ی پاره
دختری میگفت به باباش
بابا این بابا نداره
.
از کف من رفته چاره
لباسم پاره ی پاره
دختری میگفت به باباش
بابا جون بابا نداره
.
شب قدر مونده به یادم
یک شب از ناقه فتادم
دشمنو دیدم و گفتم
عمو جون برس به دادم
یه دختری تو خیمه ها خواب اسیری می بینه
خواب می بینه رو صورتش گرد یتیمی می شینه
.
خواب می بینه گهواره رو دارن به غارت می برن
بچه ها رو تو قتلگه برا زیارت می برن
.
خواب می بینه تنگ غروب خیمه ها ور می سوزونن
راه فرار بسته شده بچه ها رو می سوزونن
.
خواب می بینه که نیمه شب گمشده تو بیابونا
یه بانوی قد خمیده میگه بیا بیا بیا
.
خواب می بینه محاسن بابا تو دست دشمنه
به زیر دشنه عدو چه دست و پایی میزنه
.
خواب می بینه سواره ها گوشواره ها رو می برن
خواب می بینه جلو چشاش سر بابا رو می بُرن
.
خواب می بینه که روی ماه جوهر نیلی می زنن
نا نجیبا تو قتلگاه عمه رو سیلی می زنن
.
خواب می بینه سر بابا رو نیزه قرآن می خونه
می خواد لباشو ببوسه نمی تونه نمی تونه
.
پایش ز دست آبله آزار می کشد
از احتیاط دست به دیوار می کشد
.
درگوشه ی خرابه کنار فرشته ها
"با ناخنی شکسته ز پا خار می کشد"
.
دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح
بر روی خاک عکس علمدار می کشد
.
او هرچه میکشد به خدای یتیم ها
از چشم های مردم بازار می کشد
.
گیرم برای خانه اتان هم کنیز شد
آیا ز پرشکسته کسی کار می کشد؟
.
چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟
نقشی که میکشد همه را تار می کشد
.
لب های بی تحرک او با چه زحمتی
خود را به سمت کنج لب یار می کشد
.
پلکی مزن که چشم ترت درد میکند
پر وا مکن که بال و پرت درد میکند
.
میدانم اینکه بعد تماشای اکبرت
زخمی که بود بر جگرت درد می کند
.
با من بگو که داغ برادر چه کار کرد
آیا هنوز هم کمرت درد میکند
.
مانند چوب خواهش بوسه نمیکنم
آخر لبان خشک و ترت درد میکند
.
لبهای تو کبود تر از روی مادراست
یعنی که سینه پدرت درد میکند
.
می خواستم که تنگ در آغوش گیرمت
یادم نبود زخم سرت درد میکند
.
کمتر به اسب نیزه سوار و پیاده شو
از حجمه های سنگ سرت درد میکند
آن دم که من از ناقه افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
.
بابا بابا بابا ، نور بصرم بابا
ای تاج سرم بابا ، ای همسفرم بابا
.
آن دم که تو از ناقه افتادی و غش کردی
من بر سر نی بودم با تو همه جا بودم
.
آن دم که مرا ظالم اظهار کنیزی کرد
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
.
آن دم که تو را ظالم اظهار کنیزی کرد
در تشت طلا بودم ، مشغول دعا بودم
.
آندم که مرا سیلی شمر لعین می زد
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
.
آندم که تو را سیلی شمر لعین می زد
با تو همه جا بودم کی از تو جدا بودم
.
کیستم من دُر دریای کرامت، ثمر نخل امامت،
گل گلزار حسینم، دل و دلدار حسینم،
همه شب تا به سحر عاشق بیدار حسینم،
سر و جان بر کف و پیوسته خریدار حسینم،
سپهم اشک و علم ناله و در شام علمدار حسینم،
سند اصل اسارت که درخشیده به طومار حسینم،
منم آن کودک رزمنده که بین اسرا یار حسینم،
منم آن گنج که در دامن ویرانه یگانه دُر شهوار حسینم،
به خدا عمة ساداتم و در شام بلا مثل عمو قبله حاجاتم
و سر تا به قدم آینه ام وجه امام شهدا را.
.
*****
بند دوّم
.
روز عاشور که در خیمه پدر از من مظلومه جدا شد،
به رخم بوسه زد و اشک فشان رو به سوی معرکة کرب و بلا شد،
سر و جان و تن پاکش همه تقدیم خدا شد، به ره دوست فدا شد،
حرم الله پر از لشکر دشمن شد و چون طایر بیبال پریدم،
گلویم تشنه و با پای پیاده به روی خار دویدم،
شرر از پیرهنم شعله کشید و ز جگر آه کشیدم
که سواری به سویم تاخت و با کعب سنان بر کمرم زد،
به زمین خوردم و خواندم ز دل خسته خدا را.
.
*****
بند سوّم
.
شب شد و عمه مرا برد، سوی خیمه و فردا به سوی کوفه سفر کردم
و از کوفه سوی شام بلا آمدم و در وسط ره چه بلاها به سرم آمد
و یک شب ز روی ناقه زمین خوردم و زهرا بغلم کرد
و سرم بود روی دامن آن بانوی عصمت به دلم شعله آهی
که عیان گشت سیاهی و ندانم به چه جرم و چه گناهی
به جراحات جگر زخم زبانش نمکم زد،
دل شب در بغل حضرت زهرا کتکم زد،
پس از آن دست مرا بست و پیاده به سوی قافله آورد،
چه بهتر که نگویم غم دروازه شام و کف
و خاکستر و سنگ لببام و ستم اهل جفا را.
.
*****
بند چهارم
.
همه شب خون به دل و موج بلا ساحل ما شد
که همین گوشة ویرانه سرا منزل ما شد،
چه بگویم که چه دیدم، چه کشیدم،
همه شب دم به دم از خواب پریدم،
پس از آن زخم زبانها که شنیدم،
چه شبی بود که در خواب جمال پسر فاطمه دیدم،
چو یکی طایر روح از قفس جسم پریدم،
به لبش بوسه زدم دور سرش گشتم و از شوق به تن جامه دریدم،
دو لبم روی لبش بود که ناگاه در آن نیمه شب از خواب پریدم،
زدم آتش ز شرار جگرم قلب تمام اُسرا را.
.
*****
بند پنجم
.
اشک در دیده و خون در جگر و آه به دل، سوز به جان،
ناله به لب، سینه پر از شعله فریاد،
زدم داد که عمه پدرم کو؟ بگو آن کس که روی دامن او بود،
سرم کو؟ چه شد آن ماه که تابید در این کلبه احزان
و کشید از ره احسان به سرم دست نوازش همه از ناله من آه کشیدند
و به تن جامه دریدند که ناگه طبقی را که در آن صورت خورشید عیان بود
نهادند به پیشم که در آن رأس منیر پدرم بود،
همان گمشده قرص قمرم بود، سرشکش به بصر بود و به لب داشت همی ذکر خدا را.
.
*****
بند ششم
.
چه فروزان قمری بود، چه فرخنده سری بود رخ از خون جبین رنگ،
به پیشانی او جای یکی سنگ، لب خشک و ترک خوردة او بود
کبود از اثر چوب به اشک و به پریشانی مویش که نگه کردم
و دیدم اثر نیزه و شمشیر به رویش بغلش کردم
و با گریه زدم بوسه به رگهای گلویش نگهش کردم
و دیدم دو لبش در حرکت بود
به من گفت عزیز دلم اینقدر به رخ اشک میفشان
و مزن شعله ز اشک بصرت بر جگرم،
آمده ام تا که تو را هم ببرم،
از پدر این راز شنیدم ز دل سوخته یک «یا ابتا» گفتم
و پروازکنان سوی جنان رفتم و دیدم عمو عباس و علیاکبرِ فرخنده لقا را.
.
*****
بند هفتم
.
حال در شام بوَد تربتِ من کعبه حاجات،
همه خلق به گرد حرمم گرم مناجات بیایید که اینجاست،
پس از تربت زینب حرم عمه سادات،
همانا به کنار حرم کوچک من اشک فشانید،
به یاد رخ نیلی شده ام، روضه بخوانید به جان پدرم
دور مزار من مظلومه بگردید و بدانید که با سن کمم مادر غمخوار شمایم،
نه در این عالم دنیا که به فردای قیامت به حضور پدرم یار شمایم،
همه جا روشنی چشم گهربار شمایم،
همه ریزید چو «میثم» ز غمم اشک که گیرم همه جا دست شما را