جنات

.

.
میری و بدرقه ی راه تو دعای من
خود تو بزار یه لحظه پسرم به جای من
حق بده اگه کنار بدن تو جون بدم
دست وپا می زنی و میلرزه دست و پای من
.
آبرو داری کن علی،
باباتو یاری کن علی
صدای هلهله میاد
پاشو یه کاری کن علی
.
نمیشه باورم این جوون منه قلبم دیگه نمی زنه
.
(ولدی علی)
.
تو از این دنیا علی، توشه آخرم شدی
من غم و تو هم چقدر مثل پیمبرم شدی
وقتی که پهلوی نیزه خورده ی تو رو دیدم
تازه فهمیدم چقدر شبیه مادرم شدی
.
با ناله های خواهرم،
تو رو به خیمه می برم
نماز ظهر داره میاد،
پاشو موذن حرم
.
نمیشه باورم این جوون منه قلبم دیگه نمی زنه
.
(ولدی علی)
.
نداری به صورتت، دیگه تو رنگ و رو علی
این تیممت به خاک، شد بدنت وضو علی
دو سه تیکه از تنت مونده به زیر دست و پا
می کنم با گریه هی خاکارو زیرو رو علی
.
عصای دست من ببین
چه جوری می خورم زمین
محاله که بابای تو،
زنده بمونه بعد از این
.
نمیشه باورم این جوون منه قلبم دیگه نمی زنه
.
(ولدی علی)
.

.
.
چه کرده اند با جسم تو دو چشم من نداره سو  
  پاشو علی اکبرم برای من اذان بگو
.
بالا بلنده کربلا قامت تو قیامته  
  گمون کنم که قسمت علی من شهادته
.
ای بی وفا زمونه...
علی من جوونه....
.
لب روی لبهات میذارم بوسه میگیرم از کویر
 علی من نفس بکش پیش چشای من نمیر
.
با قطره های اشک خود به لعل من تو نم بزن
  پیش چشای من علی یبار دیگه قدم بزن
.
برای مرگت دشمنان دست میزنند و هلهله...
نگاه بکن خنده نشسته به لبای حرمله....
.
ای بی وفا زمونه...
علی من جوونه...
.

.
سلام ما به حسین و به پاره ی جگرش 
که پاره شد جگرش، از شهادت پسرش 
.
به خُلق و خو، علی آیینه ی پیمبر بود 
صدف علی و به فضل و ادب، علی گهرش 
.
خمیده قامتش از داغ اکبرش زآن پیش 
که بشکند ز فراق بردارش، کمرش 
.
ز پاره پارهِ تن او فتاده بر خاکش 
نشست گرد غریبی، به صورت پدرش 
.
غم فراق پدر تازه شد برای حسین 
چو دید چهره ی خونین او و زخم سرش 
.
گریست بر سر جسم علی، به صوت بلند 
که رفته بود دل از دست و نور از بصرش 
.
حسین را نفس از غصه بر نمی آمد 
برای تسلیتش، زینب ار نمی آمد
.

.
اهل حرم بیارید 
عطر و گلاب و قرآن 
زینب بیا تماشا 
اکبر رود به میدان 
.
در پیش چشم بابا 
رود به جنگ عقبا 
تا در کنار قرآن 
فدا کند سرو جان 
 .
زینب کند اشاره 
که اکبر است مگر او 
حسین کند نظاره 
پیغمبر است مگر او 
 .
اکبر به خون شناور 
حسین به جستجویش 
در وقت دادن جان 
پدر نموده بویش 
 .
خضاب و کرده از خون 
محاسن نکویش 
دشمن اشاره می کرد 
خون می چکد ز رویش 
 .
لیلا خبر ندارد 
دیگر پسر ندارد 
شام فراق اکبر 
یارب سحر ندارد 
.
اهل حرم صدای 
مولای خود شنیدند 
برای یاری او 
از هر طرف دویدن 
.- 
حسین و دلبرش را
غرق به خون بدیدن 
فریاد وا حسینا 
یک جا زدل کشیدن 
سوی حرم خدایا 
شبه پیمبر آمد 
با جسم اربا اربا 
علی اکبر آمد 
.

.
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان 
مثل تیری که رها می شود از چنگ کمان 
.
خسته از ماندن و، آماده ی رفتن شده بود 
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود 
.
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود 
مست می آمد و رخساره برافروخته بود 
.
روح او از همه دل کنده، به او دل بسته 
بر تنش دست یدالله حمایل بسته 
.
بی خود از خود، به خدا با دل و جان می آمد 
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد 
.
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را 
آمده باز هم از جا بکند خیبر را 
.
آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را 
معنی جمله در پوست نگنجیدن را 
.
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید 
زیرپایش همه کون و مکان می چرخید 
.
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد 
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد 
.
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه 
گفت:لاحول ولاقوه الابالله 
.

.
تا به میدان ز حرم اکبر رفت 
دل زجان شسته سوی دلبر رفت 
.
روح از جسم حرم یکسر رفت 
همه گفتند که پیغمبر رفت 
.
زان طرف مرگ به استغبالش 
ین طرف جان حسین دنبالش 
.
گفت ای سرو قد دلجویت 
لیله قدر پدر گیسویت 
.
ای رخت ماه و هلال ابرویت 
صبر کن سیر ببینم رویت 
.
هم کنم خوب تماشای تو را 
هم ببینم قدو بالای تو را 
.
ای جگر گوشه من ای پسرم 
هیچ دانی که چه آری بسرم 
.
مرو اینگونه شتابان ز برم 
لختی آهسته من آخر پدرم 
.
من نگویم مرو ای ماه برو 
لیک قدری بر من راه برو 
.
پدر ایستاده و می کرد نظر 
جانب مرگ پسر راهسپر 
.
همچنان سوی سما دست پدر 
تا بگوش آمدش آوای پسر 
.
رنگ خود باخت ز بانگ پسرش 
زانکه دانست چه آمد به سرش
.

.
ای مرا آشفته کرده حال تو 
دیده و جان و دلم دنبال تو 
.
عزم وصل حق تعالی کرده ای 
ترک جان یا ترک بابا کرده ای 
.
روح من با این شتاب از تن مرو 
ای تمام عمر من بی من مرو 
.
کم زهجر خویش قلبم چاک کن 
باز گرد از دیده اشکم پاک کن 
.
راه غم بر قلب تنگم باز شد 
غربتم با رفتنت آغاز شد 
.
ای دل صد پاره ام پیراهنت 
اشک ثار الله وقف دامنت 
.
می روی این قوم سنگت می زنند 
گرگ های کوفه چنگت می زنند 
.
صبر کن بابا تماشایت کنم 
سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم 
.
بعدِ عمری حاصل من داغ توست 
جان بابا قاتل من داغ توست 
.
عهد من با دوست عهدی محکم است 
هر چه بینم داغ در این ره کم است 
.
عهد بستم تا که قربانت کنم 
غرق خون تقدیم جانانت کنم 
.
عهد بستم تا که درراه خدا 
عضوعضوت را کنند از هم جدا 
.
زخم تو مشکل گشایی می کند 
مرگ از تو دلربایی می کند 
.
من خلیل الله، تو اسماعیل من 
داغ تو تسبیح من تهلیل من 
.
جسم مجروحت گلستان من است 
فرق خونین تو قرآن من است 
.
خون گلاب وخاک صحرا مُشک توست 
آبروی من دهان خشک توست 
.
زخم ما را خنده بر شمشیر هاست 
چشم ما چشم انتظار تیرهاست 
.
گرچه خشک ازتشنگی لب های توست 
رو که جدم مصطفی سقای توست 
.
ما به راه دوست هستی باختیم 
بعد از آن در قلب دشمن تاختیم
.

.
به همره تو رود روح من ز پیکر من 
سپردمت به خدا ای یگانه گوهر من 
.
اگر که می‌روی آهسته‌تر برو پسرم 
که هست پشت سر تو نگاه آخر من 
.
دو غصه بر جگر عمه‌ات زده آتش 
دهان خشک تو و اشک دیدة تر من 
.
وضو بگیر ز اشک و برو به جانب مرگ 
کـه پیشبـاز تـو آیـد ز خلد، مادر من 
.
چگونـه تـاب بیـارم، چگونه صبر کنم؟ 
کـه بـر سـر تـو بریزند در برابر مـن 
.
اگــر فتـاد عبـورت کنـار شط فرات 
بیـار جـرعة آبـی بــرای اصغر مـن 
.
بپوش زخم سرت را به دستِ غرقه به خون 
اگر به دیدنت آیـد ز خیمـه خـواهر مـن 
.
ز حلقــه‌های زره بیشتر رسـد زخمت 
هزار پاره شود پیکرت چو حنجـر من 
.
اگر چه فرق تو گردد دو تا به تیغ ستم 
یکی است قبـر تـو و تـربت مطهر من 
.
عدو به گریة مـن خنده می‌زند «میثم» 
تـو گریـه کـن بـه عزایِ علیِّ‌‌اکبر من
.

.
 تا کفن بر قد وبالای رسایت کردم 
سوختم وز دل و پر درد، دعایت کردم 
.
آخرین توشه ام از عمر تو این بود علی 
که غم انگیز نگاهی زقفایت کردم 
.
تو زمن آب طلب کردی و من سوزی 
که چرا تشنه لب از خویش جدایت کردم 
.
گر کمی آب نبودم که رسانم به لبت 
داشتم اشکی و ایثار به پایت کردم 
.
نگشودی لب خود هر چه ترا بوسیدم 
نشنیدم سخنی هر چه صدایت کردم 
.
پدرت را نبود بعد تو امید حیات 
جان من بودی و تقدیم خدایت کردم 
.
یارب این دشت بلا این من و این اکبر من 
هر چه را داشتم ای دوست فدایت کردم 
.
آن خلیلم که ذبیحم نکند فدیه قبول 
وین ذبیحی است که قربان به منایت کردم 
.
ای مؤید چو ترا بنده مخلص دیدم 
دگر از بندگی غیر رهایت کردم
.

.
دویده ام ز حرم تا که زنده ات نگرم 
مبند دیده کمی دست و پا بزن پسرم 
.
ز مصحف تنت این آیه های ریخته را 
چگونه جمع کنم سوی خیمه ها ببرم 
.
به فصل کودکی و در سنین پیری خود 
دو بار داغ پیمبر نشست بر جگرم 
.
میان دشمن از آن گریه می کنم که مگر 
به کام خشک تو آبی رسد ز چشم ترم 
.
من آن شکسته درختم که با هزار تبر 
جدا ز شاخه شد افتاد بر زمین ثمرم 
.
اگر چه خود ز عطش پای تا سرم میسوخت 
زبان خشک تو زد بیشتر به دل شررم 
.
مگر نه آب بُوَد مهر مادرم زهرا 
روا نبود تو لب تشنه جان دهی به برم 
.
جوان ز دل نرود گر چه از نظر برود 
تو نِی برون ز دلم میروی نه از نظرم 
.
به پیش دیده ی من پاره پاره ات کردند 
دلی به رحم نیامد نگفت من پدرم 
.
مصیبتی که به من می رسد محبت اوست 
هزارها چو تو تقدیم حیّ دادگرم 
.
به روز حشر نگرید دو دیده اش "میثم" 
کسی که گریه کند بر ستاره ی سحرم
.

.
ناباورانه می برم ای باورم تو را 
ناباورانه غرق به خون تا حرم تو را 
.
پا را مکش که شیون زنها رسد به گوش 
سوگند میدهم به دل دخترم تو را 
.
سخت است روی سطح عبا جمع کردنت 
پاشیده اند بس که به دور وبرم تو را 
.
لبخندها بلندتر از قبل میشود 
وقتی که میکشم به دو چشم ترم تو را 
.
حالا صدای هلهله ها هم بلند شد 
یعنی که آمده ببرد خواهرم تو را 
.
ای غیرتی به خاطر عمه بلند شو 
مگذار از میان حرامی برم تو را 
.
جای من شکسته ببین در میان خون 
با دست خود شانه زده مادرم تو را 
.
وای از حرم که می نگرد ساعتی دگر 
بر نیزه می برند کنار سرم تو را 
.
میخواستم بغل کنمت باز هم ولی 
تکه به تکه در بغل می برم تو را
.

.
جای برگشتن به خیمه، رفت سوی کوفیان 
گوییا این بوده تنها آرزوی کوفیان 
.
راه باز کردند تا اکبر بیاید بینشان 
عقده ای دیرینه وا شد از گلوی کوفیان 
.
جزر و مد تیغ و شمشیر عدو بی سابقه است 
شد پر از خون علی اکبر سبوی کوفیان 
.
بعد از آنکه جای سالم درتن اکبر نماند 
صحبت از مرگ حسین شد گفتگوی کوفیان 
.
دشمنی با هر که رنگ و بویی از حیدر گرفت 
بر علی سوگند بوده خلق و خوی کوفیان 
.
گوییا زهرا به دنبال علی در کوچه ها 
دختر حیدر رود گریان به سوی کوفیان
.

.
با سر نیزه تنت را چه به هم ریخته اند 
ذ ره  ذ ره بدنت را چه به هم ریخته اند 
.
سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند 
این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند 
.
وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی 
سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند 
.
تابه حالا نشده بود جوابم ندهی 
وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند 
.
چشم من تار شده به چه مداواش کنم 
یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند 
.
عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد 
پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند 
.
ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست 
این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند 
.

.
 برسان زود جوانان حرم را عباس 
که بیارند به خیمه پسرم را عباس 
.
دسترنج ِ همه ی عمر مرا باد تکاند 
جمع کن روی عبایم ثمرم را عباس 
.
به زمین میزندم...،داغ جوان سنگین است 
پس بگیر از دو طرف زیر پرم عباس 
.
زخم تیری که قرار است نصیب تو شود 
کاش میدوخت به هم چشم ترم را عباس 
.
تا نمیدیدم از این سوی به آن سوی زمین 
پخش کردند تمام جگرم را عباس 
.
زانویم تا شده اما به تو پشتم گرم است 
نشکند کاش بلایی کمرم را عباس 
.
اکبرم رفت تو هم گر بروی از دستم 
پس به کی بسپرم این اهل حرم را عباس 
.
بعد آن دیر نباشد که ببیند زینب 
پنجه ای چنگ زده موی سرم را عباس
.

.
 دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است 
نازها از پسر خویش کشیدن سخت است 
.
سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم 
ورنه کار از کمر خویش کشیدن سخت است 
.
مشکل این است بغل کردن تو مشکل شد 
تکه ها را به بر خویش کشیدن سخت است 
.
خواستی این پدر پیر خضابی بکند 
خون دل را به سر خویش کشیدن سخت است 
.
نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم 
خار را از جگر خویش کشیدن سخت است 
.
گر چه چشمم به لب توست ولی لخته ی خون 
از دهان پسر خویش کشیدن سخت است 
.
تکه های جگرم هر طرفی ریخته است 
همه را دور و بر خویش کشیدن سخت است 
.
به – که از گردن من دفن تو برداشته شد 
دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است
.

.
 ای پیکر تو چون جگر پاره پاره ام
تا کی زنی به دل زسکوتت شراره ام
.
با آن سینه ام شده مجروح داغ تو
لبخند قاتلت زده زخم دوباره ام
.
یک آسمان ستاره زچشمم به خاک ریخت
دیدم چو پاره پاره شده ماه پاره ام
.
من چاره ساز درد همه عالمم ولی
با اوفتادن تو زکف رفته چاره ام
.
ای تشنه لب برآر سر از خاک و آب ریز
از اشک دیده بر گلوی شیر خواره ام
.
چون قرص ماه آفتاب وجودم تمام سوخت
دیدم به چشم خویش غروب ستاره ام
.
بعد از تو ای ستارۀ صبح امید، نیست
غیر از سکوت دائم و اشک هماره ام
.
از چشم نیم باز تو خون پاک می کنم
شاید کنی به گوشه چشمی نظاره ام
.
(میثم) زسوز سینه چو شرح غمت دهد
آتش زند به عالم دل با اشاره ام
.

.
جوانان بنی هاشم بیاید 
علی را بر در خیمه رسانید 
.
خدا وندا که من طاقت ندارم 
علی را بر در خیمه رسانم 
.
---
.
مدینه مادرش چشم انتظار است 
به خیمه عمه اش دل بی قرار است
.
کجا رفتند و آن رعنا جوانان 
کجا رفتند و آن پاکیزه جانان
.
----
.
نباشد مادرش لیلا بیاید 
تماشای قد اکبر نماید 
.
بگویید عمه اش زینب بیاید 
علی بر در خیمه رساند
.
***********
.
عدو خنجر به قلب پاره می‌زد 
غمت آتش به سنگ خاره می‌زد 
.
به چشم خویش دیدم جان بابا 
که از فرق تو خون فواره می‌زد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

اسکرول بار