جنات

.
.

چراغ عمر فاطمه، گردیده خاموش

بیت امیرالمومنین، گشته سیه پوش

 .

امشب حسین بن علی، مادر ندارد

بر روی دامان پدر، سر می گذارد

 .

هر شب تماشا می کنم ماه تابانم

دیوار خون آلوده را فاطمه جانم

 .

در آن سکوت شب در آن شام غم افزا

می گفت علی کنار آن تربت زهرا

 .

پرپر شده شکوفه ی باغ رسالت

فاطمه آن فدایی راه و لایت

.


.

علی آهسته در راز و نیازه

چه سازه بهر تشیع جنازه

بمیرم از غریبی تو مولا

 .

غریبم وا غریبم وا غریبا

----

یتیمان پیرهن بر لب گرفتند

فغان و ناله را در دل نهفتند

مرو تازه جوان ای مادر ما

 .

غریبم وا غریبم وا غریبا

----

علی زخم رخ او را بشوید

علی خونابه پهلو را بشوید

علی جان می دهد از داغ زهرا

 .

غریبم وا غریبم وا غریبا

----

خدا داند که زهرا بی گناه است

ولی مویش سفید رویش سیاه است

علی جان می دهد از داغ زهرا

 .

غریبم وا غریبم وا غریبا

----

علی چون گفت طفلانم بیایید

وداع آخرتان را نمائید

بمیرم از غریبی تو مولا

غریبم وا غریبم وا غریبا

 

.

.

 (سبک مدینه شهر پیغمبر)

.

بنال ای دل بسوز ای دل

شب شام غریبان است

 علی از دیـده گریـان و

مدینـه بیت‌الحزان است

.

 مدینه! گریه کن امشب

که بی‌مادر شده زینب

 .

 ****

 .

 امیرالمؤمنین امشب

کفن کـن جسم زهرا را

 ز اشک دیده دریا کن

تمام دشت و صحرا را

 .

 مدینه! گریه کن امشب

که بی‌مادر شده زینب

 .

 ****

 .

 امیرالمؤمنین امشب

کنار تربت زهرا

 بنـال آهسته‌آهسته

کنار تربت زهرا

 .

 مدینه! گریه کن امشب

که بی‌مادر شده زینب

 .

 ****

 .

 مدینه! عالم هستی

شده غمخانۀ حیدر

 ببین تابوت زهرا را

به روی شانۀ حیدر

 .

 مدینه! گریه کن امشب

که بی‌مادر شده زینب

.

 ****

 .

 خداونـدا خداونـدا

بـه یـاد غـربت زهرا

 شده اشک علی امشب

گلاب تربت زهرا

 .

 مدینه! گریه کن امشب

که بی‌مادر شده زینب

 .

 ****

 .

 علـی صـورت نهـاده بـر

مـزار یار تنهایش

 الهی بشکند دستی

که سیلی زد به زهرایش

 .

 مدینه! گریه کن امشب

که بی‌مادر شده زینب

 .

 ****

 .

 بـه پایان آمـده امشب

امـانت‌داری مولا

 برون کن فاطمه! دستی

برای یاری مولا

 .

 مدینه! گریه کن امشب

که بی‌مادر شده زینب

 

.

.

آهم رسد به گردون اشکم به رخ روانه

شد قسمتم که شویم جسم تو را شبانه

 .

ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم

 .

امشب رسیده دستم بر بازوی شکسته

بنشینم و بگریم بر پهلوی شکسته

 .

ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم

 .

در موسم جوانی از من تو را گرفتند

با ضرب تازیانه دیگر چرا گرفتند

 .

ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم

 .

بر پیکرت بریزیم از اشک خود ستاره

غسل تو گشته بر من شهادت دوباره

 .

ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم

 .

با چشم بسته خود بر من نظاره داری

چرا به هر دو گوشت یک گوشواره داری

 .

ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم

 .

چون من کسی ندارد مراسم شبانه

هم غسل مخفیانه هم دفن مخفیانه

 .

ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم

 .

بر یار مهربانم خون گریه کن مدینه

هم بر مدال بازو هم بر مدال سینه

ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم

 

.

.

گذشته نیمه اى از شب، دریغا

رسیده جانِ شب بر لب، دریغا

 .

چراغ خانه مولاست، خاموش

که شمع انجمن آراست خاموش

 .

فغان تا عالم لاهوت مى رفت

به روى شانه ها، تابوت مى رفت

 .

على زین غم چنان مات ست و مبهوت

که دستش را گرفته دست تابوت!

 .

شگفتا! از على، با آن دلیرى

کند تابوت زهرا، دستگیرى!

 .

به مژگان ترش یاقوت مى سُفت

سرشک از دیده مى بارید و مى گفت

 .

که: اى گل نیستى تا بوت بویم

مگر بوى تو از تابوت بویم

 .

جدا از تو دل، آرامى ندارد

على بى تو دلارامى ندارد

 .

چنان در ماتمش از خویش مى رفت

که خون از چشم غیر و خویش مى رفت

 .

که دیده در دل شب، بلبلى را

که زیرِ گل نهان سازد گلى را

 .

ز بیتابى، گریبان چاک مى کرد

جهانى را به زیر خاک مى کرد

 .

على با دست خود، خشت لحد چید

بساط ماتم خود تا ابد چید

 .

دل خود را به غم دمساز مى کرد

کفن از روى زهرا باز مى کرد

 .

تو گویى ز آن رخ گردیده نیلى

به رخسار على مى خورد سیلى!

 .

از آن دامان خود پر لاله مى کرد

که چون نى، بندبندش ناله مى کرد

 .

على، در خاک زهرا را نهان کرد

نهان در قطره، بحر بى کران کرد

 .

گُل خود را به زیر گِل نهان دید

بهار زندگانى را، خزان دید

 .

شد از سوز درون، شمع مزارش

على با آب و آتش بود کارش!

 .

چنان از سوز دل، بیتاب مى شد

که شمع هستىِ او، آب مى شد

 .

غم پروانه اش، بیتاب مى کرد

على را قطره قطره آب مى کرد

 .

چو بر خاک مزارش دیده مى دوخت

سراپا در میان شعله مى سوخت

 .

مگر او گیرد از دست خدا، دست

که دشمن بعد او، دست على بست

 

.

.

ساعت سخت فراق آغاز شد
مخفی و آهسته درها باز شد
.
شد برون آرام با رنج و ملال
هفت مرد و چار طفل خردسال
.
چار تن دارند تابوتی به دوش
دیده گریان سینه سوزان لب خموش
.
در دل تابوت جان حیدر است
هستی و تاب و توان حیدر است
.
گوئی آنشب مخفی از چشم همه
هم علی تشییع شد هم فاطمه
.
شهر پیغمبر محیط غم شده
زانوی سردار خیبر خم شده
.
آسمان بر اشک او مبهوت بود
جان شیرینش در آن تابوت بود
.
کم کم از دستش زمام صبر رفت
با دو زانو تا کنار قبر رفت
.
کرد چشمی جانب تابوت باز
گشت با جانان خود گرم نیاز
.
کای وجودت عرش حق را قائمه
یاریم کن یاریم کن فاطمه
.
یاریم کن کز زمین بردارمت
با دو دست خود به گِل بسپارمت
.
وای بر من مرده ام یا زنده ام
قبر تو یا قبر خود را کنده ام

.
آسمان، اشک علی را پاک کن
جای محبوبم مرا در خاک کن
.
این چراغِ چشم خونبار من است
این همان تنهاترین یار من است
.
ناگهان از آن بهشت بی نشان
گشت بیرون دست های باغبان
.
کای شکسته بال و پر بلبل بیا
وی به قلبت مانده داغ گل بیا
.
باغبانم، هست و بودم را بده
یا علی یاس کبودم را بده
.
از چه یاسم این چنین پرپر شده
لاله من باغ نیلوفر شده
.
ای بیابان گِل زاشک جاری ات
آفرین بر این امانت داری ات
.
باغبان تا یاس پرپر را گرفت
اشک خجلت چشم حیدر را گرفت
.
یا محمد از رخت شرمنده ام
فاطمه جان داده و من زنده ام
.
شاخة یاست اگر بشکسته بود
دستهای باغبانت بسته بود
.
یا محمد دخترت در خاک خفت
دردهای خویش را با من نگفت
.
اینکه بگرفتیش جانان من است
بلکه هم جان تو، هم جان من است
.
قلزم خون کاسة صبر علیست
خانة بی فاطمه قبر علیست
.
غصه ها را در دل صد چاک ریخت
بر تن محبوبه خود خاک ریخت
.
زمزم از دریای چشمش سر گرفت
مثل کعبه قبر را در برگرفت
.
ناله زد کای با وفا یار علی
ای چراغ چشم بیدار علی
.
همسرم دستی برون از خاک کن
اشک از رخسار حیدر پاک کن
.
اشک من در دیده بی لبخند تو است
تکیه گاهم شانه فرزند تو است

 

.

.

کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست
بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وانشد
.
ازهمان شب که علی تابوت رابرشانه برد
زائر زهرا شدن جز نیمه ی شبها نشد
.
بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان
هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد
.
زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها
مادرم افتاد پشت در و دیگر پانشد
.
سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت
هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغانشد
.
هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید
هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا نشد

 

.

.

مدینه اَلا عاشقان را وطن

تو را خوانم و با تو گویم سخن

گُواهِ غمم اشک جاریِ من

کنم نوحه خوانی به سوز و مِحَن

حسن یا حسن یا حسن یا حسن...

 .

غریبی و با جانِ ما آشنا

بقیعِ تو رضوان و فردوسِ ما

زنم پر سوی گنبد مصطفی

منم سائلِ درگهِ مجتبی

حسن یا حسن یا حسن یا حسن...

 .

مدینه پس از سوگ طاها چه شد

جنایاتِ بی حدّ اعدا چه شد

طناب و دو دستان مولا چه شد

به پشت درِ خانه زهرا چه شد

سلامٌ عَلیٰ بَضعَةِ المصطفیٰ...

 .

امان از دلِ زار و مضطر شده

امان از گلِ یاسِ پرپر شده

پر از داغ او قلب حیدر شده

که صدپاره اوراقِ کوثر شده

سلامٌ عَلیٰ بَضعَةِ المصطفیٰ...

 .

شده جان زهرای اطهر فدا

به راه تَقَرّب به ذات خدا

غَمش ابتدای غم کربلا

که سرها رَوَد بر روی نیزه ها

سلامٌ عَلیٰ ساکنِ کربلا...

 .

به نهی زِ منکَر حسین کشته شد

ز شمشیر و خنجر حسین کشته شد

به مقتل مُکرّر حسین کشته شد

که از بُغض حیدر حسین کشته شد

سلامٌ عَلیٰ ساکنِ کربلا...

 

 

.

.

نیمه شب بود و لبی خاموش داشت

باغبان تابوت گل بردوش داشت

 .

گاه خوناب دل از دیده فشاند

گاه می رفت وگهی از پای ماند

 .

گه شرر برعالم لاهوت زد

گاه سربر چوبه ی تابوت زد

 .

زیر لب می کرد این سان زمزمه

ای تمام هستی من فاطمه

 .

ای که نیلی شد زسیلی روی تو

شد دلم بشکسته چون پهلوی تو

 .

کی گمانم بود درشامی خموش

چوبه ی تابوت توگیرم به دوش

 .

با دلی از داغ زهرا چاک چاک

بُرد او را تا به منزلگاه خاک

 .

کرد قدری کعبه ی دل راطواف

یادش آمد ازشبانگاه زفاف

 .

آن شبی که مصطفی باقلب شاد

دست زهرا رابه دست او نهاد

 .

گفت برحیدر امانتدار باش

اوتورا یار وتو اورا یار باش

 .

ناگهان اشکش امانش رابرید

پای خود رابی توان وتاب دید

 .

آسمان دیده را پُرآه کرد

روی برقبر رسول الله کرد

 .

گفت برختم رسولان مبین

لحظه ای احوال حیدر راببین

 .

ازغم زهرای تو آکنده ام

از امانتداریم شرمنده ام

 .

بازوی این گل کبود وخسته است

شاخه ای ازپهلویش بشکسته است

 .

گرگل یاست شده این سان کبود

دست من را امر صبرت بسته بود

 .

ریسمان برگردنم انداختند

قدرما را لحظه ای نشناختند

 .

فاتح خیبر ندارد طاقتی

در وجود من نمانده قوتی

 .

رفت از دست علی خیر کثیر

این امانت را ز دستانم بگیر

 .

خود بپرس ازاو چه آمد برسرش

وز چه رو گلچین نموده پرپرش

 .

اشک ره بردیده ی حیدر گرفت

یاس خود را دست پیغمبر گرفت

 .

کم کم اشک چشم او خوناب شد

نیمه شب شمع وجودش آب شد

 .

ریخت بریاس کبود خود چوخاک

زدصدا یافاطمه روحی فداک

 .

بی تو دنیا برعلی شد چون قفس

کاش بیرون آید این جان بانفس

 .

شد زداغ تو دل من چاک چاک

کاش من جای توبودم زیر خاک

 .

رفتی از کف یارهجده ساله ام

بعد تو من غرق اشک وناله ام

 .

گرید ازداغت حسن با زینبین

رفتی ومن ماندم اشک حسین

 .

بعد تو کارم به غیراز آه نیست

محرم رازم به غیر از چاه نیست

 .

تاحدیث غم کنار قبر خواند

پس دورکعت اونماز صبرخواند

 .

گفت بایزدان که صبرم کم شده

پشتم ازبار مصیبت خم شده

 .

ای خدا آگه ز حال من تویی

مرهم بشکسته بال من تویی

 .

چون توییدراین بلایا یاورم

راضیم ازآن چه آمد برسرم

 .

ای «وفایی»با غم وبا زمزمه

رفت سوی خانه ی بی فاطمه

 

.

.

تازیانه خصم اگر بر دخت پیغمبر نمی زد
کعب نی هرگز کسی بر زینب اطهر نمی زد
.
گر نمی شد حق حیدر غصب تا روز قیامت
پشت پا کس بر حقوق آل پیغمبر نمی زد
.
دشمن بیرحم اگر بر بیت وحی آتش نمی زد
عصر عاشورا کسی بر خیمه ها آذر نمی زد
.
محسن ششماهه گر مقتول پشت در نمیشد
حرمله تیری به حلقوم علی اصغر نمی زد
.
فاطمه گر کشته راه امام خود نمی شد
زینب غمدیده هم بر چوب محمل سر نمی زد
.
فرق مولا گر نمی شد منشق از تیغ مخالف
تیغ، هرگز خصم بر فرق علی اکبر نمی زد
.
خار اگر در دیده مولا علی از کین نمی رفت
تیر کس بر دیده عباس آب آور نمی زد
.
دختر غمدیده ویران نشین، سیلی نمی خورد
خصم اگر در کوچه، سیلی بر رخ مادر نمی زد

.


.

اهل جحیم، شعله بـه باغ جنان زدند

با این شرر شراره به هفت آسمان زدند

 .

با ضـرب تازیانـه و ضـرب غلاف تیغ

بر جسم پاک فاطمه تا پای جان زدند

 .

با کینـۀ غدیــر بــه نامـوس کبریـا،

تا داشتند اهـل سقیفـه تـوان، زدند

 .

بر صورتی کـه مصحف پروردگار بود 

سیلی به پیش چشم امام زمان زدند

 .

این غم کجا بـرم که سر منبر رسول 

بنشسته و به فاطمه زخم زبان زدند؟

 .

 اذن دخــول اگــر نگــرفتند در ورود

دیگـر چــرا لگـد بـه در آستـان زدند؟

 .

آن ضربه‌ای که خورد به بازوی فاطمه 

تـا روز حشـر بـر جگـر شیعیـان زدند

 .

«میثم!» همان لگد که به پهلوی او رسید

بر پهلـوی رسـول خدا بی‌گمـان زدند

 

.

.

رفتی و مانده در دلم نالۀ بی‌صدای تو
چه زود مستجاب شد فاطمه جان دعای تو

.
تو تا حیات داشتی بهر علی گریستی 
علی به طول عمر خود گریه کند برای تو 

.
دست خزان رسید و زد لطمه به برگ یاس من
کاش کبود می‌شدی صورت من به جای تو 

.
بعد شهادت تو چون وارد خانه می‌شوم 
می‌نگرم به هر طرف می‌شنوم صدای تو 

.
بود من و نبود من، رکن همه وجود من
با چه گناه پشت در شکست دنده‌های تو

.
روز ز پا نشسته‌ای روز دو دیده بسته‌ای 
شب ز چه رفت زیر گل روی خدانمای تو 

.
تویی که با نثار جان گشود بین دشمنان
بازوی بستۀ مرا دست گره‌گشای تو

 .

هم ‌زره علی شدی هم‌ سپر علی شدی
فدایی ره علی، علی شود فدای تو

.
تو زیر تازیانه‌ها دویده در قفای من
چهار طفل نازنین دویده در قفای تو

.
قسم به اشک ماتمت قبول کن که میثمت
ریخته با شرار جان پارۀ دل به پای تو

.

.

بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته 
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته 

.
بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن 
تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته 

.
ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش 
تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته 

.
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار 
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته 

.
حسن ای نورچشمانم حسین ای راحت جانم 
بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته 

.
بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب 
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته 

.
روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او 
کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته

.

.

** به خدایی خداوند در این صحنة ایجاد علی دوست تر از فاطمه نبود

 به پیمبر قسم از فاطمه بایست بگیریم همه درس ولایت،

 .

 به علی دوستی فاطمه سوگند بخوانید به تاریخ و ببینید که با پهلوی بشکسته و بازوی ورم کرده و با سقط جنینش ز فشار در و دیوار و کبودی رخ چون گل یاسش به دفاع علی از جا حرکت کرد 

 .

سپس یک تنه استاد و ندا داد که من در دل دشمن تک و تنها به علی یاور و یارم، 

نگذارم نگذارم که شود یک سر مو از سر او کم، 

 .

منم و مهر و ولایش سر و جانم به فدایش، 

ز ازل گفتم و گویم که علی هست من و من همه اویم 

 .

به خدا یا که علی را به سوی خانه برم 

یا که چو شش ماهة خود کشته در این راه شوم

 .

 این من و این بازو این صورت و این سینه و این محسن مظلوم، 

بگیرم جلو فتنه و بیداد شما را 

.
بعد از این فاجعه شد دست ستم باز و دگر کشتن اولاد علی تا ابد الدهر شد آغاز 

 .

شروعش ز در خانة زهراست سپس کشتن مولا 

پس از آن قتل حسن پس از آن فاجعة کرب و بلا ریختن خون حسین ابن علی بود و جوانان بنی هاشم و هفتاد دو سرباز رشیدش 

پس از آن کودک شش ماهة معصوم شهیدش

 .

 چه شهیدان عزیزی که از این سلسله تقدیم خدا گشت

 یکی مالک اشتر یکی عمار یکی میثم تمار یکی حجر و رشید است و سعید ابن جبیر است 

 .

هزاران و هزاران و هزاران تن از اینان که بریدند سر از پیکرشان فرقة اشرار 

به این جرم که بودند طرفدار علی حیدر کرار 

و هنوز از دم شمشیر سقیفه به ستم خون محبان علی ریزد و ریزد 

مگر آن روز که مهدی بستاند ز عدو داد تمام شهدا را 

.


 

صفحه...  

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

اسکرول بار