.
.
.
.
خودم دیدم که صحرا لاله گون بود
زمین از خون یاران غرق خون بود
.
خودم دیدم فضاى آسمانها
پر از انا الیه راجعون بود
.
خودم دیدم که نور چشم زهرا
جراحات تنش از حد فزون بود
.
خودم دیدم که بر هر برگ لاله
نوشته این سخن با خط خون بود
.
گلى گم کرده ام میجویم او را،
به هر گل میرسم میبویم او را
.
خودم دیدم گلوى اصغرش را
خودم در بر کشیدم اکبرش را
.
اگر چه از کنار نهر علقم
زگریه منع کردم خواهرم را
.
خودم دیدم که زهرا ناله میکرد
خودم دیدم سرشک مادرم را
.
مکن منعم اگر با اینهمه داغ
زنم بر چوبه محمل سرم را
.
گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
.
خودم دیدم که دلها مرده بودند
خودم دیدم همه افسرده بودند
.
خودم دیدم کبوترهاى معصوم
همه در زیر پر، سر برده بودند
.
خودم دیدم که گلهاى نبوت
زبى ابى همه پژمرده بودند
.
همان جایى که فرزندان زهرا
بجرم عشق سیلى خورده بودند
.
گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
.
گل من یک نشان در بدن داشت
یکى پیراهن کهنه به تن داشت
.
.
ز بس که نیزه نشسته به جسم پرپر تو
ورق ورق شده در قتلگاه دفتر تو
.
چقدر نیزه شکسته کنارت افتاده
چقدر تیر فرو رفته بین پیکر تو
.
هنوز از گلویت خون تازه می آید
هنوز بر سر نی جاری است کوثر تو
.
سر شکسته عباس آب آور را
نشانده اند سر نیزه ای برابر تو
.
چقدر لطمه زده روی گونه اش امروز
نمانده سوی نگاهی به چشم خواهر تو
.
زدند بر رخ ماه تو هیجده ضربه
که نیست نقطه سالم به صورت و سر تو
.
غروب گوشه گودال روضه می خواند
برای این همه زخم تن تو مادر تو
.
.
در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی
یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی
.
دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم
حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی
.
جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند
جایی برای بوسه ی خنجر نداشتی؟
.
زینب بمیرد این همه خونی نبیندت
خواهر شود فدای تو یاور نداشتی؟
.
ته مانده های پیرهنت هم ربوده شد
چیزی برای غارت لشکر نداشتی
.
ای وای سینه ی تو پر از جای پا شده
یکی دو تا که ارث ز مادر نداشتی
.
بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای
حق می دهم حسین، برادر نداشتی
.
.
این همه راه دویدم به سوی دلدارم
به امیدی که در این دشت برادر دارم
.
تو دعا کن که کنار بدنت جان بدهم
فکرِ همراهیِ با شمر دهد آزارم
.
یک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد
با چه از روی زمین جسم تورا بردارم
.
به وداعِ من و تو خیره بُوَد چشمِ رباب
خواندم از طرزِ نگاهش که منم دل دارم
.
خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند
منکه از راهیِ بازار شدن بیزارم
.
.
بوریا پوش شد آخر، بدنش را بردند
نانجیبان ز تنش پیرهنش را بردند
.
آه می خواست رقیه که ببوسد لب او
خیزران بود مقصر دهنش را بردند
.
خواست سیراب کندکودک بی تابش را
باسه شعبه زدنش خواستنش را بردند
.
یک پسر داشت که بهرش همه جا بود سپر
با دم نیزه سپر داشتنش را بردند
.
تکیه بر نیزه زد و خواست ز جا برخیزد
موج سنگ آمد و برخاستنش را بردند
.
نیزه هاشان همگی بربدن شاه نشست
تا خود عرش، ملائک مِهنش را بردند
.
.
شد غرق خون زغم دل غم پرور حسین
آمد بس از زمانه جفا بر سر حسین
.
با اشک و آه کرد چو رو سوی خیمه گاه
جز شصت و چار زن نبدی لشگر حسین
.
گفتی زفرط واهمه شد عرش سرنگون
افتاد چون ززین به زمین پیکر حسین
.
زینب به آه و ناله در آمد به قتلگاه
خنجر نهاد شمر چو بر حنجر حسین
.
خورشید منکسف شد و شد ماه منخسف
تا شد به نوک نیزه ی اعدا سر حسین
.
آه از دمی که با لب خشکیده زیر تیغ
سوی فرات بود دو چشم تر حسین
.
لیلا دریده جامه ز تن چون زتیغ کین
شد پاره پاره جسم علی اکبر حسین
.
پشت علی به خلد، کمان شد ز بار غم
آمد چو تیر بر گلوی اصغر حسین
.
سیراب، وحش وطیر زآب فرات بود
از تشنگی کبود لب دختر حسین
.
آتش ز سوز سینه ی زهرا زبانه زد
بگذاشت در تنور چو خولی سرحسین
.
گردون سیه نمود به بر چون کبود شد
از ضرب چوب کینه سر انور حسین
.
"جودی" درید جامه ز بیطاقتی به بر
کردند پیرهن چو برون از تن حسین
.
.
دیدم غمت ای دلبر، ای کاش نمی دیدم
تنهایی و بی یاور، ای کاش نمی دیدم
.
دنبال تو تا گودال، من آمدم و دیدم
بالای سرت مادر، ای کاش نمی دیدم
.
وقتی که برون شد شمر، از مقتل تو دیدم
خون می چکد از خنجر، ای کاش نمی دیدم
.
از نیزه به روی خاک، دیدم سر تو افتاد
در زیر سُم اسبان، ای کاش نمی دیدم
.
دیدم که به دنبالت، با کاسه ی پر آبی
هر سویی دَوَد دختر، ای کاش نمی دیدم
.
در نیمه ی شب دیدم، در پیش نگاه تو
یک دختر بی معجر، ای کاش نمی دیدم
.
ای وای چه بی رحمند، انگشت تو را بردند
تنها پی انگشتر، ای کاش نمی دیدم
.
من آمده بودم تا، لب های تو را بوسم
دیدم که نداری سر، ای کاش نمی دیدم
.
بر خیز ببین دعواست، در بین سپهداران
از بهر سر سقا، ای کاش نمی دیدم
.
بر خیز خودت دیگر، چشمان ربابت بین
بر نیزه شده اصغر، ای کاش نمی دیدم
.
.
مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود
مگر حسین تشنه لب عزیز مصطفی نبود
.
مگر کسی که کشته شد تنش برهنه می کنند
مگر که پاره پیرهن به پیکرش روا نبود
.
سرش به نوک نیزه ها تنش به خاک کربلا
کفن برای او به جز شکسته نیزه ها نبود
.
تشنه جگر شهید شد ز ظلم دشمنان مگر
فرات مهر مادرش سیدالنساء نبود
.
گر از بدن بریده شد سر عزیز مصطفی
دگر به نوک نیزه ها نهادنش به جا نبود
.