جنات

.

.

همه رفتند و دل بی سر و پا جا مانده

از هوای حرم کرب و بلا جا مانده

.

به گمانم که میان همه زائر ها

فقط امضای برات دل ما جا مانده

.

یک به یک می رسد از هر طرفی نامه دوست

 که حلالم بکن ای از همه جا مانده

.

صرف کردند همه فعل خداحافظی و

 یک نفر هست ز جمع رفقا جا مانده

.

اربعین، پای پیاده، حرم حضرت عشق

 حسرتش بر دل تنهای گدا جا مانده

.

قصه این است که من لایق آقا نشدم

 از همین است که این من ز شما جا مانده

.

نام ما را بنویسید کف صحن حسین

 بنویسید که یک بی سر و پا جا مانده ...

 .

  .
اربعین آمد و اشکم، ز بصر می آید 
گوئیا زینب محزون ز سفر می آید 
.
باز در کرببلا، شیون و شینی برپاست 
کز اسیران ره شام، خبر می آید 
.
رود، رودی شنوم از طرف شام، مگر 
ام لیلا به سر نعش پسر می آید؟ 
.
کاش می داد کسی بر علی اکبر پیغام 
کای جوان، مادر پیرت ز سفر می آید 
.
و علی اصغر بی شیر بداند که رباب 
با دل و سینه پر خون جگر می آید 
.
ای صبا، گوی به عباس که از جا برخیز 
ام کلثوم تو، خم گشته کمر می آید 
.
« صامتا » از چه نگفتی به سر قبر حسین 
عابدین، خون جگر و دیده تر می آید؟ 
 .

 .
یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را 
دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را 
.
یک قافله با سوز و اشک و آه آمد 
برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را 
.
با ظرفی از آب آمده تا که ربابه 
سیراب گرداند علی اصغرت را 
.
برخیز ای نور دو چشمم ای برادر 
تا که کمی آرام سازی همسرت را 
.
بگذار تا شرح سفر با تو بگویم 
بشنو کمی از غصّه های یاورت را 
.
از کوفه و شام بلا ای داد بیداد 
رنج اسارت پیر کرده دلبرت را 
.
وقتی گذر دادند ما را بین مردم 
دیدم سر نی گریه ی آب آورت را 
.
دیدم ز بام خانه طفلی خیره سر با 
سنگی نشانه رفته چشمان ترت را 
.
رقّاصه های شهر را آورده بودند 
تا در بیارند اشک چشم خواهرت را 
.
تهمت زدند و خارجی خواندند ما را 
آتش زدند آن جا دل غم پرورت را 
.
آن جا نمی دانی چه زجری می کشیدم 
وقتی که نان می داد شامی دخترت را 
.
با هر صدای خیزرانی که می آمد 
من می شنیدم ناله های مادرت را 
.
چشم علمدار حرم را دور دیدند 
ور نه به عنوان کنیزی گوهرت را ...! 
.
جا مانده گنج سینه ات کنج خرابه 
با خود نیاوردم گل نیلوفرت را 
.
این ها همه یک گوشه ای از ماجرا بود 
تازه نگفتم روضه ی انگشترت را ...!!! 
.

.

ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار 
آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار 
.
محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست 
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست 
.
اینجا بهار بی خزانِ من خزان شد 
از برگﹾ برگ لاله هایم خون روان شد 
.
اینجا همه دار و ندارم را گرفتند 
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند 
.
اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس 
هم مشک خالی، هم علم، هم دست عباس 
.
اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد 
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد 
.
اینجا ز آل الله منع آب کردند 
با تیر طفل شیر را سیراب کردند 
.
اینجا صدای العطش بیداد می کرد 
بر تشنه کامان آب هم فریاد می کرد 
.
اینجا همه از آل پیغمبر بریدند 
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند 
.
اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید 
قرآن به زیر دست و پا پامال گردید 
.
اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره 
اینجا کشید از گوش، دشمنﹾ گوشواره 
.
اینجا زدند آل علی را ظالمانه 
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه 
.
اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت 
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت 
.
اینجا به گردون رفت دود آه زینب 
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب 
.
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد 
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد 
.
اینجا زگریه ناقه ها در گِل نشستند 
دُردانه های وحی در محمل نشستند 
.
ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟ 
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟ 
.
با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟ 
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟ 
.
خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست 
پیراهن آوردم به همره، یوسفم نیست 
.
تصویر درد و داغ در آیینه دارم 
چون آفتابﹾ آتش درون سینه دارم 
.
خاموش و در دل گفتگو با یار دارم 
در سینه داغ هیجده دلدار دارم 
.
بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم 
ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم 
.
اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه 
بی تو چگونه من روم سوی مدینه 
.
ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد 
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد 
.
گیرم که زنده راه یثرب را بپویم 
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟ 
.
بگذار تا سوز دلم مخفی بماند 
این صفحه با سوز خود میثم بخواند 
.

.
آه از آن ساعت که با صد شور و شین 
زینب آمد بر سر نعش حسین 
.
بر سر قبر برادر چون رسید 
ناله و آه و فغان از دل کشید 
.
با زبانِ حال، آن دور از وطن 
گفت با قبر برادر این سخن 
.
السلام ای کشته راه خدا 
السلام ای نور چشم مصطفی 
.
السلام ای شاه بی‌غسل و کفن 
السلام ای کشته ی دور از وطن 
.
السلام ای تشنه ی آب فرات 
السلام ای کشتی بحر نجات 
.
السلام ای سید و سالار ما 
السلام ای مونس و غمخوار ما 
.
بهر تو امروز مهمان آمده 
خواهرت از شام ویران آمده 
.
سربر آر از خاک و بنگر حال ما 
خیز از جا بهر استقبال ما 
.
شرح حال خود حکایت می‌کنم 
وز فراق تو شکایت می‌کنم 
.
تا تو بودی شأن و شوکت داشتم 
خیمه و خرگاه و عزّت داشتم 
.
آتش کین کوفیان افروختند 
خیمه ی ما را به آتش سوختند 
.
الغرض از کوفه تا شام خراب 
گرچه ما دیدیم ظلم بی‌حساب 
.
لیک دارم شکوه ها از اهل شام 
کز سر دیوار و از بالای بام 
.
چون تو رفتی بی‌کس و یاور شدم 
دستگیر فرقه ی کافر شدم 
.
از پس قتل تو ای شاه شهید 
از سرم شمر لعین معجر کشید 
.
بعد قتل و غارت اموال تو 
تاخت دشمن بر سر اطفال تو 
.
بس‌که سیلی شمر زد بر رویشان 
گشت نیلی صورت نیکویشان 
.
آن‌قدَر سنگ جفا بر ما زدند 
کز غم آتش بر دل زهرا زدند 
.
از جفای شامیان خون شد دلم 
گشت در ویرانه آخر منزلم 
.
پس از آن ویرانه با چشم پر آب 
برده ما را شمر در بزم شراب 
.
آه از آن ساعت که از روی غضب 
زاده ی سفیان یزید بی‌ادب 
.
در حضور خواهر گریان تو 
چوب می‌زد بر لب و دندان تو 
.
بگذر ای ذاکر زر شرح این مقال 
تا توانی اندر این ماتم بنال 
.

.
یک اربعین به نیزه سر یار دیده ام 
یک اربعین چو شمع به پایت چکیده ام 
.
یک اربعین به ضربه شلاق ساربان 
بر روی خارهای مغیلان دویده ام 
.
یک اربعین تمام تنم درد می کند 
با ضرب تازیانه ز جایم پریده ام 
.
یک اربعین رقیه تو مُرد از غمت 
اکنون بدون او به کنارت رسیده ام 
.
یک اربعین به شام و به کوفه حماسه ها 
با خطبه های حیدری ام آفریده ام 
.
یک اربعین به چوبه محمل سرم شکست 
همچون پدر ببین تو، جبین دریده ام 
.
یک اربعین کنار عدو، وای وای وای! 
بس جور طعنه های فراوان کشیده ام 
.
یک اربعین به ضربه سیلی ببین حسین! 
روی کبود و قامت از غم خمیده ام 
.

.
رسیدم سر خاکت که زار گریه کنم 
کنار این همه خاک مزار گریه کنم 
.
رسیدم سر خاکت به خود توان بدهم 
به این امید که شاید زغصه جان بدهم 
.
رسیدم سر خاکت به سر بریزم خاک 
ز غصه ی لب چاکت به سر بریزم خاک 
.
مرا غم تو و این درد و داغ خواهد کشت 
اگر مرا نکشت غم فراق خواهد کشت 
.
مرا ببخش که زنده زشام برگشتم 
دلم گرفته برادر سلام برگشتم 
.

.
عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم 
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم 
.
ز جا بر خیز ای صد پاره تر از گل تماشا کن 
که از جسم شهیدانت دلی زخمی تر آوردم 
.
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم 
چو بر گشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم 
.
مسافر از برای یار سوغات آورد اما 
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم 
.
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن 
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم 
.
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل 
که من بر تو خبرهای فراوان از سر آوردم 
.
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و بر گشتم 
خبر از چوب و از لعل لب و طشت زر آوردم 
.
ز اشک چشم و سوز سینه ی مجروح و خون دل 
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم 
.
قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی 
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم 
.
ز سیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را 
به آهم شعله ها از سینه ی «میثم» بر آوردم 
.

.
اربعین آمد دلم را غم گرفت
بهر زینب(س) عالمی ماتم گرفت
.
سوز اهل آسمان آید به گوش 
ناله ی صاحب زمان آید به گوش
.
جان اهل بیت عصمت بر لب است
کاروان سالار آنها زینب است
.
جمله مستان سوی ساقی آمدند
مست مست از جام باقی آمدند
.
سینه ها آماج رگبار بلا
جای زخم ریسمان بر دستها
.
هوش از سر رفته و دل باخته
جسم خود را بر زمین انداخته
.
هر یکی در جستجوی تربتی
بر لب هر یک کلامی، صحبتی
.
قلبها پر شکوه از بیداد بود
آشنای قبر ها سجاد(ع) بود
.
رهبر زینب(س) امام راستین
حجت حق بود زین العابدین(ع)
.
با کلامش عمه را مغموم کرد
تا که قبر یار را معلوم کرد
.
آمده همراه دخت بوتراب
بر سر آن قبر کلثوم و رباب
.
زخمهای این سفر سر باز کرد
هر کسی درد دلی آغاز کرد
.
زینب ازم‍‍ژگان خود یاقوت ساخت
داستان این سفر را باز گفت
.
گفت ای سالار زینب السلام
ماه شام تارزینب السلام
.
بر تو پیغام سفر آورد ام
از فتوحاتم خبر آورده ام
.
کرد با من این مسیر عشق طی
راس تو منزل به منزل روی نی
.
معجرم نیلی شد و مویم سپید
از غم دوری تو قدم خمید
.
گر که دست رحمت و صبرت نبود
زینبت در راه کوفه مرده بود
.
ظلم دشمن تا که بی اندازه شد
ماجراهای سقیفه تازه شد
.
ریسمان بر گردن سجاد بود
غربت بابا مرا در یاد بود
.
دیدی از نی دست خواهر بسته بود؟
گوییا دستان حیدر بسته بود
.
یاسها را جوهر نیلی زدند
کودکان را یک به یک سیلی زدند
.
ازشماتت کردن دشمن مپرس
از سه ساله دخترت از من مپرس
.
شد سرت یک نیمه شب مهمان او
با وصالت بر لب آمد جان او
.
مرد در ویرانه و من زنده ام
بی رقیه(س) آمدم شرمنده ام
.
بارها از دوریت جان باختم
بین مقتل من تو را در یافتم
.
گر تو ای لب تشنه برداری سرت
حال نشناسی دگر این خواهرت....
.

.

چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام 
خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام 
.
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد 
قامت خم گشته یی بهر جواب آورده ام 
.
اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و موسفید 
اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام 
.
اشک می بارم ز داغ چارساله دخترت 
گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام 
.
همرهم زین العباد این حجت دادار را 
جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام

.

.

 صفحه ...  1      2       3 

جنّات

قرآن کریم . مناجات با خدا

جنت الاعلی جنت المصطفی(ص) . جنت المرتضی(ع) . جنت الزهراء(س)  . جنت الحسن (ع) جنت الحسین(ع) . جنت السجاد (ع)

جنت الباقر(ع) . جنت الصادق (ع) . جنت الکاظم(ع) . جنت الرضا (ع) . جنت الجواد (ع) . جنت الهادی (ع) . جنت العسکری (ع) 

جنت المهدی (عج)

 


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

اسکرول بار