.
.
حال و هوای گریه دارم ای حسین جان
در روضه هایت بی قرارم ای حسین جان
.
همراه اهل کاروان زینب تو
این روز و شب ها داغدارم ای حسین
.
من با که گویم درد و دل های دلم را
جامانده ام که غمگسارم ای حسین جان
.
در قاب چشمانم ز داغ دوری تو
عکس حرم را می گذارم ای حسین جان
.
وقتی که زائر نیستم در اربعینت
باید که حالا خون ببارم ای حسین جان
دارد نسیم می وزد این بوی کربلاست
چشم و دلم درآرزوی روی کربلاست
.
برگشتم از سفر؛ سفر رنج و داغ ودرد
پر شد تمام سینه ام از ناله های سرد
.
برگشته ام که گریه و زاری کنم حسین
اشکی به روی قبر توجاری کتم حسین
.
شکرخدا که زنده رسیدم ازاین سفر
با این که خیرندیدم از این سفر
.
جای هزار ضربه شلاق را ببین
برچهره ام نشانی صد داغ را ببین
.
هرچند سر شکسته ولی سر شکسته نه
هرچند دل شکسته ولی پر شکسته نه
.
سوغاتم از سفر شده پیراهنت حسین
این یادگار مانده برای منت حسین
.
برگشته ام ولی نه من آن خواهر توام
آئینه ای از تمام قد مادر توام
.
هر چند برده اند مرا مجلس حرام
تا با خیال خویش بگیرند انتقام
.
هرجاکه شد برای غمت خطبه خوانده ام
ابن زیاد را سر جایش نشانده ام
.
در شام وکوفه در پی تو دربدر شدم
با خنده های قاتل تو همسفر شدم
.
هر کس که بود زخم سرت رانشان گرفت
می زد تو را و از من دلخسته جان گرفت
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
.
ز جا بر خیز ای صد پاره تر از گل تماشا کن
که از جسم شهیدانت دلی زخمی تر آوردم
.
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو بر گشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
.
مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
.
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
.
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل
که من بر تو خبرهای فراوان از سر آوردم
.
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و بر گشتم
خبر از چوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
.
ز اشک چشم و سوز سینه ی مجروح و خون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
.
قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
.
ز سیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه ی «میثم» بر آوردم
گوئیا زینب محزون ز سفر می آید
.
باز در کرببلا، شیون و شینی برپاست
کز اسیران ره شام، خبر می آید
.
رود، رودی شنوم از طرف شام، مگر
ام لیلا به سر نعش پسر می آید؟
.
کاش می داد کسی بر علی اکبر پیغام
کای جوان، مادر پیرت ز سفر می آید
.
و علی اصغر بی شیر بداند که رباب
با دل و سینه پر خون جگر می آید
.
ای صبا، گوی به عباس که از جا برخیز
ام کلثوم تو، خم گشته کمر می آید
.
« صامتا » از چه نگفتی به سر قبر حسین
عابدین، خون جگر و دیده تر می آید؟
زینب آمد بر سر نعش حسین
.
بر سر قبر برادر چون رسید
ناله و آه و فغان از دل کشید
.
با زبانِ حال، آن دور از وطن
گفت با قبر برادر این سخن
.
السلام ای کشته راه خدا
السلام ای نور چشم مصطفی
.
السلام ای شاه بیغسل و کفن
السلام ای کشته ی دور از وطن
.
السلام ای تشنه ی آب فرات
السلام ای کشتی بحر نجات
.
السلام ای سید و سالار ما
السلام ای مونس و غمخوار ما
.
بهر تو امروز مهمان آمده
خواهرت از شام ویران آمده
.
سربر آر از خاک و بنگر حال ما
خیز از جا بهر استقبال ما
.
شرح حال خود حکایت میکنم
وز فراق تو شکایت میکنم
.
تا تو بودی شأن و شوکت داشتم
خیمه و خرگاه و عزّت داشتم
.
آتش کین کوفیان افروختند
خیمه ی ما را به آتش سوختند
.
الغرض از کوفه تا شام خراب
گرچه ما دیدیم ظلم بیحساب
.
لیک دارم شکوه ها از اهل شام
کز سر دیوار و از بالای بام
.
چون تو رفتی بیکس و یاور شدم
دستگیر فرقه ی کافر شدم
.
از پس قتل تو ای شاه شهید
از سرم شمر لعین معجر کشید
.
بعد قتل و غارت اموال تو
تاخت دشمن بر سر اطفال تو
.
بسکه سیلی شمر زد بر رویشان
گشت نیلی صورت نیکویشان
.
آنقدَر سنگ جفا بر ما زدند
کز غم آتش بر دل زهرا زدند
.
از جفای شامیان خون شد دلم
گشت در ویرانه آخر منزلم
.
پس از آن ویرانه با چشم پر آب
برده ما را شمر در بزم شراب
.
آه از آن ساعت که از روی غضب
زاده ی سفیان یزید بیادب
.
در حضور خواهر گریان تو
چوب میزد بر لب و دندان تو
.
بگذر ای ذاکر زر شرح این مقال
تا توانی اندر این ماتم بنال
.
سید عباس حسینی جوهری، ذاکر
دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را
.
یک قافله با سوز و اشک و آه آمد
برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را
.
با ظرفی از آب آمده تا که ربابه
سیراب گرداند علی اصغرت را
.
برخیز ای نور دو چشمم ای برادر
تا که کمی آرام سازی همسرت را
.
بگذار تا شرح سفر با تو بگویم
بشنو کمی از غصّه های یاورت را
.
از کوفه و شام بلا ای داد بیداد
رنج اسارت پیر کرده دلبرت را
.
وقتی گذر دادند ما را بین مردم
دیدم سر نی گریه ی آب آورت را
.
دیدم ز بام خانه طفلی خیره سر با
سنگی نشانه رفته چشمان ترت را
.
رقّاصه های شهر را آورده بودند
تا در بیارند اشک چشم خواهرت را
.
تهمت زدند و خارجی خواندند ما را
آتش زدند آن جا دل غم پرورت را
.
آن جا نمی دانی چه زجری می کشیدم
وقتی که نان می داد شامی دخترت را
.
با هر صدای خیزرانی که می آمد
من می شنیدم ناله های مادرت را
.
چشم علمدار حرم را دور دیدند
ور نه به عنوان کنیزی گوهرت را ...!
.
جا مانده گنج سینه ات کنج خرابه
با خود نیاوردم گل نیلوفرت را
.
این ها همه یک گوشه ای از ماجرا بود
تازه نگفتم روضه ی انگشترت را ...!!!
ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار
آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار
.
محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست
.
اینجا بهار بی خزانِ من خزان شد
از برگﹾ برگ لاله هایم خون روان شد
.
اینجا همه دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند
.
اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس
هم مشک خالی، هم علم، هم دست عباس
.
اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد
.
اینجا ز آل الله منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند
.
اینجا صدای العطش بیداد می کرد
بر تشنه کامان آب هم فریاد می کرد
.
اینجا همه از آل پیغمبر بریدند
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند
.
اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید
قرآن به زیر دست و پا پامال گردید
.
اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره
اینجا کشید از گوش، دشمنﹾ گوشواره
.
اینجا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه
.
اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت
.
اینجا به گردون رفت دود آه زینب
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب
.
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد
.
اینجا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه های وحی در محمل نشستند
.
ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟
.
با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
.
خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
پیراهن آوردم به همره، یوسفم نیست
.
تصویر درد و داغ در آیینه دارم
چون آفتابﹾ آتش درون سینه دارم
.
خاموش و در دل گفتگو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم
.
بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم
.
اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه
.
ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد
.
گیرم که زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟
.
بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
این صفحه با سوز خود میثم بخواند
حاج غلام رضا سازگار
.
جنت الاعلی . جنت المصطفی(ص) . جنت المرتضی(ع) . جنت الزهراء(س) . جنت الحسن (ع) . جنت الحسین(ع) . جنت السجاد (ع)
جنت الباقر(ع) . جنت الصادق (ع) . جنت الکاظم(ع) . جنت الرضا (ع) . جنت الجواد (ع) . جنت الهادی (ع) . جنت العسکری (ع)