.
.
ارباب بی کفن به تن اطهرت سلام
بر جسم پاره پاره، تن بی سرت سلام
.
بر زخم لب گشوده پیشانی ات درود
بر رگ رگِ جدا شده حنجرت سلام
.
گل های تازه رُست ز خون جوان تو
بر قطره قطره خون علی اکبرت سلام
.
نگذاشتی که خون علی بر زمین رسد
بر احترام خون علی اصغرت سلام
.
این جا فضا ز آه دل زینبت گرفت
بر ناله شکسته دل خواهرت سلام
.
این جا شکست بغض گلوی سکینه ات
بر لحظه ای که سوخت دل دخترت سلام
.
این جا رقیه در دل آتش دویده است
بر اشک آن سه ساله گل پرپرت سلام
.
این جا ز آه فاطمه قاتل به لرزه شد
بر آه جانگداز دل مادرت سلام
.
از جمع کشتگان تو بوفاضلت جداست
بر آن شهید مانده جدا از برت سلام
.
بر دست و چشم و پیکر سقای تشنگان
بر خیمه های سوخته در آذرت سلام
.
بر جامه ای که رشته دست بتول بود
وان جامه را ربود عدو از برت سلام
.
بر کشتگان صحنه جانبازی ات درود
بر زائران روضه جان پرورت سلام
.
.
تازیانه خصم اگر بر دخت پیغمبر نمی زد
کعب نی هرگز کسی بر زینب اطهر نمی زد
.
گر نمی شد حق حیدر غصب تا روز قیامت
پشت پا کس بر حقوق آل پیغمبر نمی زد
.
دشمن بیرحم اگر بر بیت وحی آتش نمی زد
عصر عاشورا کسی بر خیمه ها آذر نمی زد
.
محسن ششماهه گر مقتول پشت در نمیشد
حرمله تیری به حلقوم علی اصغر نمی زد
.
فاطمه گر کشته راه امام خود نمی شد
زینب غمدیده هم بر چوب محمل سر نمی زد
.
فرق مولا گر نمی شد منشق از تیغ مخالف
تیغ، هرگز خصم بر فرق علی اکبر نمی زد
.
خار اگر در دیده مولا علی از کین نمی رفت
تیر کس بر دیده عباس آب آور نمی زد
.
دختر غمدیده ویران نشین، سیلی نمی خورد
خصم اگر در کوچه، سیلی بر رخ مادر نمی زد
.
.
عزیزفاطمه جان جهان به قربانت
سلام بر لب عطشان و چشم گریانت
.
سلام برتن مجروح و حلق مذبوحت
سلام بر سر خونین و جسم عریانت
.
سلام بر جگر خون و داغ های دلت
سلام بر شرف و غیرت جوانانت
.
سلام بر دُرَ دندان و غنچه دهنت
سلام بر لب خونین و صوت قرآنت
.
سلام بر علی اصغر که وقت دادن جان
به خنده داد تسلا به قلب سوزانت
.
سلام بر لحظات وداع اکبر تو
که وقت رفتن او رفت از بدن جانت
.
سلام باد به اشک خجالت عباس
که شد زدیده روان بر گلوی عطشانت
.
سلام بر دل زینب که پیش دیده او
عدو زچار طرف کرد سنگبارانت
.
سلام باد به شیری که سایه بانت شد
برون کشید به دندان زسینه پیکانت
.
سرت بریده شد اماهنوز جاری بود
به چهره اشک روان از دو چشم گریانت
.
عجب نه گر کنی خصم خویش را سیراب
سجیَه ات کرم و عادت است احسانت
.
الا خدات ثنا خوان کرامتت نازم
که گشته میثم آلوده مرثیه خوانت
.
.
اولی سنگ بر سر و رو زد
قبضه یِ دشنه را به ابرو زد
دومی نیزه ای به پهلو زد
پیرمردی عصا به بازو زد
.
چقَدَر دوره کرده اند تورا
چند صد قطعه کرده اند تورا
.
گرگها ریخته اند رویِ سرت
همه زوزه کشان به دور و برت
لخته خون میچکد ز بال و پرت
یکنفر هم نشسته بر کمرت
.
پشت و رویت نموده چندین بار
خنجرش کُند میبُرَد انگار
.
قامتِ من خمیده شد ای وای
یا غیاثت شنیده شد ای وای
پیکر ِ تو دریده شد ای وای
سرت از تن بریده شد ای وای
.
تا که یک نیزه بر دهانت خورد
مادرت دست را به پهلو بُرد
.
تا که صد تیر در تنت جا شد
باز از دور شمر پیدا شد
ارباً اربا دوباره معنا شد
بر سر ِ غارت تو دعوا شد
.
بُرد انگشتر ِ تورا خولی
زرهِ پیکر تورا خولی
تا به کوفه سر ِ تورا خولی
معجر ِ خواهر تورا خولی
.
تا به گودال دلبرم جان داد
همه یِ چشم ها به من افتاد
.
نیزه داران مقابلت هستند
پلک نیمه باز ِ تورا بستند
.
نامرتب شده ست اعضایت
خس خس افتاده در نفسهایت
.
.
ای پیکر برهنه ی بی سر حسین من
آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟
.
پیدا نمیکنم به تنت جای بوسهای
جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من
.
بگذار تا زنم به گلوی بریدهات
یک بوسه با نیابت مادر حسین من
.
ای بر تنت سلام، جواب سلام ده
از حنجر بریده به خواهر حسین من
.
زخم تنت ز حد تصَوّر، بوَد فزون
زخم دلت هزار برابر، حسین من
.
ترسم کشند دختر مظلومه ی تو را
او را نگیر اینهمه در بر حسین من
.
برخیز و بر مسافر شامت، اذان بگو
قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من
.
من آن مسافرم که ز خون گلوی تو
کردم خضاب، جان برادر، حسین من
.
گر بیتو میروم سفر شام، غم مخور
همراه ماست شمر ستمگر حسین من
.
«میثم» ز سوز سینه ی ما شعله میکشد
دستش بگیر در صف محشر حسین من
.
.
گلی گم کرده ام میجویم اورا
به هر گل میرسم میبویم اورا
.
گل من یک نشانیدر بدنداشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
.
اگر پیدا کنم زیبا گلم را
به آب دیدگان میشویم اورا
.
گل گم کرده ات خواهر منم من
سرور سینه ات خواهر منم من
.
نشانی را که گفتی جان خواهر
که دارد در بدن خواهر منم من
.
در آندم زینب غم دیده ی زار
روان اشک از دو چشمان گهربار
.
شتابان رفت و آن محزون نالان
بسوی قتلگه با حال افکار
.
صدای آشنائی آمدش گوش
کهشد از کفبرونش طاقت و هوش
.
بسوی آن صدا شد زار و نالان
گل خود را بدید و کرد افغان
ای سر پر خون ز کجا آمدی
این دل شب منزل ما آمدی
.
ای سر پر خون ز چه افسرده ای
هست گمانم که جوان مرده ای
.
گلشن روی تو عجب با صفاست
ای سر پر خون بدنت در کجاست
.
*********
بریـز ای دیـده! خونِ دل ، ز دیــده
کـه رنـگ از صورت زهــرا ، پریــده
.
شب است و مادری ، پهلو شکسته
کـنار مـطـبـخِ خولی ، نشستـه
.
بگوید از غمت ،در شـور و شـینم
حسیـنم وا ، حسیـنم وا ، حسینم
.
.
چوآمد از جَنان دُخت پیمبر
زخاکستر گرفت آن رأس انور
.
کشید از سینه آه و ناله از دل
که ای سر روی خاکت داده منزل؟
.
شود مادر به قربان سر تو
به خون آغشته رأس اطهر تو
.
تویی آن نوگل باغ پیمبر
لبت از تشنگی خشکیده حنجر
.
به اشک دیدگان از چهره تو
بشویم خاک و خون از دیده تو
.
تو جایت بوده در آغوش مادر
گهی در صدر و بر دوش پیمبر
.
ترا داده خدا در عرش جایی
چراای سر در این مطبخ سرایی
.
.
ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ
دورت بگردد مادرت زهرا بُنَیَّ
.
من که وصیت کرده بودم با تو باشد
هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ
.
باور نمی کردم تو را اینجا ببینم
کنج تنور خانه ی اینها بُنَیَّ
.
هر قدر هم خاکستری باشد دوباره
من می شناسم گیسوانت را بُنَیَّ
.
با گوشه ی این چادر خاکی بشویم
خون لبت را با نوای یا بُنَیّ
.
آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند
ای کشته ی افتاده در صحرا بُنَیَّ
.
شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم
با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ
.
آبت ندادند و به حرفت خنده کردند
گفتی که باشد مادرت زهرا بُنَیَّ ؟
.
گفتی زن خولی برایت گریه کرده
حتی به او هم می کنم اعطا بُنَیَّ
.
.
ای شهید سر جدا، یا لیتنا کنا معک
کشتۀ راه خدا، یا لَیتَنا کُنامَعَک
.
ای به موج خون زده در پیش چشم فاطمه
زیر خنجر دست و پا، یا لیتنا کنا معک
.
ای که از دریای خون تا خیمه گه زینب تو را
ناله کرد و زد صدا، یا لیتنا کنا معک
.
آب، مهر فاطمه، فرزند او را تشنه لب
سر بریدند از قفا، یا لیتنا کنا معک
.
زیر تیغ از حنجر خشک تو می جوشد خون
کردی امت را دعا، یا لیتنا کنا معک
.
میهمان اهل کوفه بودی و سنگت زدند
در زمین کربلا، یا لیتنا کنا معک
.
مصحف خونین زهرائی و از سُّم ستور
پیکرت شد توتیا، یا لیتنا کنا معک
.
ای سرت مهمان خولی از چه دیگر ساربان
کرده دستت را جدا، یا لیتنا کنا معک
.
می رسد از قتلگاهت تا قیامت بر فلک
نالۀ واغربتا، یا لیتنا کنا معک
.
عترتت در خیمه بود و خیمه را آتش زدند
از ره جور و جفت، یا لیتنا کنا معک
.
دامن دردانه ات آتش گرفت و می دوید
در بیابان بلا، یا لیتنا کنا معک
.
دست دشمن در هوای گوشواره پاره کرد
گوش اطفال تو را، یا لیتنا کنا معک
.
هم تو کعبه هم تو زمزم هم تو مروه هم صفا
هم تو مشعر هم منی، یا لیتنا کنا معک
.
با دهان تشنه قرآن خواندی و سنگت زدند
بر فراز نیزه ها، یا لیتنا کنا معک
.
کیست تا محرم شود مثل تو در میقات عشق
حّج خون آرد بجا، یا لیتنا کنا معک
.
کو سلیمان تا ببیند می کنی در موج خون
دست و انگشتر عطا، یا لیتنا کنا معک
.
هر کجا یاد تو کردم ای عزیز فاطمه (س)
سوختم سر تا به پا، یا لیتنا کنا معک
.
می کند با اشک خود (میثم) جهنّم را خموش
چون بگرید بر شما، یا لیتنا کنا معک
.