.
.
اندر این محبس که جانم بر لب است
ذکر من یا حی و یارب و یارب است
.
بی کس و تنها در این زندان تار
بیقرار و غمزده دور از دیار
.
غصه ها شمع شب تارِ من است
کنده و زنجیر غمخوارِ من است
.
بر خدای خود توکل میکنم
گاه بر زینب توّسل میکنم
.
عمه ام درمانده را مشگل گشاست
نام او بر درد بی درمان دواست
.
دوش این ناله سپردم بر صبا
جان به لب آمد کجایی ای رضا
.
پیش من ای نور چشمانم بمان
روضه ای از مادرم زهرا بخوان
.
روضۀ رخسارۀ نیلی بخوان
از رخ نیلی و از سیلی بخوان
.
شاید از یُمنش دلی آباد شد
شاید این پر بسته هم آزاد ش
حاج افشین بابک اردبیلی
.
.
بارالها من در این غربت غریب افتاده ام
در کمند روزگار پر فریب افتاده ام
.
همچو صیدی در قفس محبوس صیاد دغل
بسته بر زنجیر خصم نانجیب افتاده ام
.
گوشه زندان غم از جور و کین خصم دون
صبرعشقم شد لبالب بی شکیب افتاده ام
.
ای پناه بی پناهان حامی درماندگان
بی معین و ناتوان دست رقیب افتاده ام
.
مونسی جز غم ندارم کنج زندان بلا
از صفای روی یارم بی نصیب افتاده ام
.
پیکر زار و نحیفم مبتلا بر هجر یار
همچوبیماری به بستر بی طبیب افتاده ام
.
سندی ابن شاهک از من میزبانی میکند
در کمند خصم پر مکر و فریب افتاده ام
.
کو رضایم تا ببیند از جفای خصم دین
در غریبی کنج زندانی عجیب افتاده ام
.
شد بهار عمر من در کنج این زندان خزان
چون گلی پرپر ز هجر عندلیب افتاده ام
.
رتبه ی باب الحوایج دارم اما این چنین
در حصار مشکلاتم بی مجیب افتاده ام
.
فاش آخوندی بگو این نکته را با اهل دل
چونکه حق گفتم دراین زندان غریب افتاده ام
کربلایی حسن آخوندی
.
.
گوشه ی زندان کین آقا چو گل پر پر شدی
لحظه ی آخر شبیه حضرت مادر شدی
.
یاس خوش بوی علی از چیست آه و زاریت
خاک عالم بر سرم آقا چرا لاغر شدی
.
در غل و زنجیر آقا خیره بر کنجی شدی
گوئیا دلتنگ روی نازنین دختر شدی
.
استخوان پایت ای آقا چرا بیرون زده
خون جگر آقا در این روز و شب آخر شدی
.
ناله ها داری عزیز فاطمه انگار که
منقلب با یاد جدت آن شه بی سر شدی
.
ای دوصد شکر لحظه ی آخر ندیدت دخترت
در غل و زنجیر مانند گلی پر پر شدی
وحید زحمتکش شهری
.
.
کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد
از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد
.
بی عصا آمده و حضرت موسی شده است
ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد
.
بی سبب نیست اگر حاجت ما را داده
به لبش زمزمه ی سوره ی کوثر دارد
.
دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده
دلم از سوز غمش داغ مکرّر دارد
.
چند وقتی است که دنبال اجل می گردد
کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد
.
چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است
اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد
.
از روی تخته ی در، پیکر او بردارید
چند تا خاطره ی سوخته از در دارد
.
با عبا زود بپیچید به هم پایش را
اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد
.
پیکرش از چه چنین بین گذر افتاده
یک نفر نیست تنش را ز زمین بر دارد
.
لا اقل چند کفن بهر تنش آوردند
دست کم روی تن سوخته اش سر دارد
.
پسرش آمده بالای سرش اما باز
روضه خوانِ دل من روضه ی اکبر دارد
.
همه جا را تن صد چاک علی می بینم
بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد
وحید محمدی